Thursday, June 30, 2011
Posted
10:16 PM
by Mehran Baharlı
روستاي ترك نشين علي آباد جميزه در استان اصفهانروستای علی آباد جمبزه در 30 کیلومتری شمال شهرستان دهاقان واقع شده است . دِهاقان یکی از شهرهای استان اصفهان است و در مرکز ایران قرار دارد کوه های اطراف روستا به نامهای چانه ، سفید بیک و کال ، گیاهان دارویی یافت می شود . در گذشته به صورت روستایی قلعة ای شکل بوده که آثاری از آن ( قلعة ناصر آباد ) باقی مانده است . مردم روستا ترکیبی از دو طایفه ترک و فارس هستند که به گویش ترکی و فارسی صحبت می کنند . طایفه ترک معروف به « یلمه » بوده و به لحاظ پوشاک با سایر اهالی متفاوت هستند . فعالیتهای کشاورزی و صنعت قالی بافی در این روستا رواج دارد ، فرش یلمه ای این روستا که توسط زنان بافته می شود شهرت جهانی دارد . در این روستا چندین کارگاه رنگرزی فعال است که در آنها مواد اولیه برای بافتن فرش تهیه می شود . منابع اصلی آب زراعی ، قنوات و رود خانه شور است که با شهرت آنها اراضی به زیر کشت حبوبات ، گندم ، جو ، صیفی جات و پنبه می رود
Thursday, December 30, 2010
Posted
9:56 AM
by Mehran Baharlı
افشارشناسي دكتر محمدخالقي مقدم -سلسله آثار -(46 اثر علمي مربوط به ايل افشار ) http://drmkhm.blogfa.com/post-16.aspx 1- استان زنجان، سرزمين اقوام افشار 2- نقش اجتماعي ايل افشار در تشكيل دولت صفويه 3- تاخت و تاز ازبكها به ايران و مقابله اقوام افشار در برابر آنان 4- شناخت اجتماعي سران ايل افشار 5- تاكتيكها و استراتژيها و تواناييهاي نظامي ارتش افشار 6- زندگي نامه سران دولت نادر شاه افشار 7- اوضاع اجتماعي زنجان پس از فروپاشي دولت افشاريه 8- ادعاي سياسي سلطنت توسط اقوام افشار زنجان دوره زنديه 9- فوجهاي نظامي افشار زنجان در دوره قاجاريه 10 - تقابل دو ايل افشار و ايل قاجار، در زنجان در اوايل تشكيل دولت قاجاريه 11- نقش حاكمان افشار زنجان در جنگهاي ايران و روس 12- تأثير فرهنگي موسيقي اقوام افشار زنجان بر روي دستگاههاي موسيقي اصيل ايراني 13 - تحول اجتماعي موسيقي ايراني از دوره صفويه تا قاجاريه 14- زنجان و زيباييهاي فرش افشار 15- صنعت زيباي چارق هاي افشار زنجان 16- صنعت زيباي چاقوسازي اقوام افشار زنجان 17- صنعت زيباي مليله كاري اقوام افشار زنجان 18 ـ زندگي ايلي افشارها و قوچ افشاري آنان 19 - اقوام افشار و تحولات حوزه زيست جغرافيايي آنان 20 - مكانهاي ييلاق ـ قشلاقي ايل افشار 21- تيره ها و طوايف ايل افشار 22- ايل افشار و روند هويت زدايي ايلها 23 - فرايند تخته قاپو شدن طوايف و تيره هاي ايل افشار 24 - طايفه اينانلو افشار زنجان (حومه ابهر) 25 - طايفه افشار قورت بيگلو زنجان (حومه صائين قلعه زنجان) 26- طايفه افشار اوصانلو زنجان 27- طايفه ايرلو افشار زنجان (طارم و حومه زنجان) 28- طايفه افشار قراپشتلو (قرابز چلو زنجان ) 29 - طايفه افشار غني بيگلو و قزل گچيلو زنجان 30- طايفه افشاركور حسنلوي زنجان (حومه قيدار) 31- طايفه افشار دويران زنجان (انگوران و ماهنشان) 32 - طايفه افشار تكاب 33 - طايفه افشار اروميه 34- طايفه افشار گروس (روستاهاي اطراف قزل اوزن) 35- طايفه افشار اسدآباد همدان ( افشارهاي حوزه ابتداي شاخه تالوار قزل اوزن) 36- طايفه افشار خرقان 37- طايفه افشار بكشلو (دهستانهاي افشاريه و شال در جنوب قزوين) 38- طايفه افشار ساوجبلاغ كرج ( دهستانهاي افشاريه و اشتهارد غرب كرج) 39- طايفه افشار شمال ساوه (گرمسيرات ايل افشار) 40- طايفه افشار خوزستان 41- طايفه افشار كرمان 42- طائفه افشار خراسان 43- تاريخ اجتماعي امير گونه خان افشار طارمي 44 - تاريخ اجتماعي جهانشاه خان افشار قيداري 45- تاريخ اجتماعي حبيب الله خان شاهسون افشار دويراني انگوران (امير توپخانه دوره محمدشاه قاجار) 46- تاريخ اجتماعي خوانين مختلف افشار زنجان
Monday, December 20, 2010
Posted
8:00 PM
by Mehran Baharlı
تركها در جوار و در سرزمين بختياريچ) تركها و مغولها تركها در جنوب، غرب، شرق و شمال سرزمين بختياري در مناطق هفتگل، اطراف شوشتر و رامهرمز (گندزلوها يا افشار و بيگدلی ها)، اطراف گندمان، حومه ي شهركرد و فريدن سكني دارند بعلاوه شمار زيادي از تركان در ميان بختياريهازندگي مي كنند كه دو زبانه نيز مي باشند يعني هم به گويش بختياري و هم به زبان تركي تكلم مي كنند. مهاجرت اولين گروه از تركان به خاك بختياري به زمان سلجــوقيان در قرن ششم هـ .ق. بــاز مي گردد. نورمحمد مجيدي به نقل از «تاريخ وصاف» مي نويسد: «چون مملكت ال سلجوقي در فارس بر آمد . . . امواج تراكمه از نواحي قفچاق مخدر گشتند. يعقوب بن ارسلان با جمعي از لشكريان قصبه ي خوزستان را بهر اقامت اختيار كرده و امير مودود سلغري امير سلغريان به صحراي گندمان فرود آمد و از آنجا تا به عرصه ي كهگيلويه خيمه اقامت برافروختند.» ( مجیدی ،1371 : 237) از زمان صفويه دو ايل افشار و بيگدلی در مناطق جنوبي و غربي بختياري استقرار يافتند و با بختياريها آميختگي فراواني پيدا كردند. از ناحيه شرقي نيز بختياريها با قشقاييها همسايه و همجوار هستند كه در مهاجرت دوسويه گروههايي از هر طرف در داخل قلمرو ديگري مؤثر بوده است. در خلال سالهاي 5-1292 هـ .ق. گروههاي از تركان قشقايي كه عمده ي آنها «لركيها» بودند به سبب نزاع و كشمكشهايي به منطقه بختياري كوچ نمودند. همچنين گروههايي از طوايف دره شوري، كشكولي، ايگدر، اصلانلو، محمدتركي و چهرازي در مناطق بختياري سكني دارند و اكثراّ دو زبانه هستند و با بختياريها وصلت و خويشاوندی زيادي دارند.
Saturday, December 18, 2010
Posted
3:00 PM
by Mehran Baharlı
روستای علی آباد جمبزه در 30 کیلومتری شمال شهرستان دهاقانروستای علی آباد جمبزه در 30 کیلومتری شمال شهرستان دهاقان واقع شده است . در کوه های اطراف روستا به نامهای چانه ، سفید بیک و کال ، گیاهان دارویی یافت می شود . در گذشته به صورت روستایی قلعة ای شکل بوده که آثاری از آن ( قلعة ناصر آباد ) باقی مانده است . مردم روستا ترکیبی از دو طایفه ترک و فارس هستند که به گویش ترکی و فارسی صحبت می کنند . طایفه ترک معروف به « یلمه » بوده و به لحاظ پوشاک با سایر اهالی متفاوت هستند . فعالیتهای کشاورزی و صنعت قالی بافی در این روستا رواج دارد ، فرش یلمه ای این روستا که توسط زنان بافته می شود شهرت جهانی دارد . در این روستا چندین کارگاه رنگرزی فعال است که در آنها مواد اولیه برای بافتن فرش تهیه می شود . منابع اصلی آب زراعی ، قنوات و رود خانه شور است که با شهرت آنها اراضی به زیر کشت حبوبات ، گندم ، جو ، صیفی جات و پنبه می رود
Thursday, January 14, 2010
Posted
6:38 PM
by Mehran Baharlı
نقش زبان تركي در پيدايش لهجه هاي اصفهاني و تهراني زبان فارسي
مئهران باهارلي-٢٠٠٤ http://www.heyderbaba.ca/yazidetay.php?yazar=203&Yazi_id=7175
مينياتوري تركي از اصفهان، پايتخت امپراتوري تركي-ازربايجاني صفوي- سال ١٦١٠. دائره المعارف شرق (Encyclopedia of Orient)
سؤزوموز
متكلمين به زبان تركي، زبان اول ايران، علاوه بر شمال غرب ايران و يا ازربايجان ائتنيك، در تمام سطح كشور پراكنده اند. اين زبان در مقياس كشوري زبان اكثريت نسبي مردم ايران است. زبان تركي در سطح بسياري از مناطق ملي مانند گيلان، مازندران، لرستان و ... نيز پس از زبان ملي منطقه مزبور (گيلكي، تبري، لري و ....) زبان دوم محل بشمار ميرود. زبان تركي در استان اصفهان هم، مانند كل فارسستان، زبان دوم است.
در ايران دو لهجه بسيار مهم زبان فارسي، يعني لهجه تهراني و لهجه اصفهاني مستقيما توسط گروههاي ترك، همچنين در نتيجه اختلاط و اميزش ايراني زبانان با تركان و در پايتختهاي دو دولت تركي-ازربايجاني بوجود امده اند:
الف- لهجه تهراني زبان فارسي، ايجاد شده در دوره دولت تركي- ازربايجاني قاجار كه طائفه اي اصلا از تركان جنوب تركيه، شمال سوريه و جمهوري ازربايجان بودند.
ب- لهجه اصفهاني زبان فارسي، ايجاد شده در دوره دولت تركي- ازربايجاني صفوي كه دولتي تاسيس شده توسط طوائف قزلباش عمدتا از شمال و مركز تركيه بود.
لهجه تهراني زبان فارسي: ايجاد تركان قاجار
اكثريت نامهاي جغرافيائي تركي منطقه تهران و ري و پيرامون انها كه محل تلاقي دو مملكت ازربايجان و فارسستان مي باشد، نه به تركي ميانه و يا قديم، بلكه به تركي باستان است. سابقه تركان بومي تهران و ري به دوره غزنويان و سلجوقيان و حتي بسيار پيش از ان به دوره ساساني كه ويستام (بسطام) دائي هرمز توركزاد پادشاه ترك ساساني دولتي در اين منطقه تاسيس نمود بر ميگردد. در دوره پس از اسلام، اكثر پادشاهان سلجوقي نيز ري را به عنوان پايتخت خود انتخاب ميكردند.
بسطام كه از توركان هياطله (اغ هون) و دايي خسرو بود و در گرفتاري و قتل هرمزد توركزاد پادشاه ساساني دست داشت، پس از قتل وي به سال ٥٩١ ميلادي سر به شورش نهاد و در ري، شهر حدي اتورپاتگان و يا ازربايجان اعلام استقلال نموده و به نام خود سكه زد. دولت بسطام از اولين دولتهاي تورك تاسيس شده در سرزمين ايران و ازربايجان در ايران پيش از اسلام شمرده مي شود. او پس از ده سال مقاومت به دست يكي از سپاهيان توركان هياطله (اغ هون) كشته شد.
من در اين نوشته به تاثيرات زبان تركي بر زبانهاي ايراني اين منطقه در دوره هاي مذكور اشاره نخواهم كرد و منحصرا بر رابطه زبان تركي و لهجه تهراني فارسي در دوره اخير قاجار متمركز خواهم شد.
در لهجه تهراني زبان فارسي معاصر، تعداد زيادي اصطلاح و واژه تركي مورد استفاده روزمره قرار ميگيرد كه از كثرت استفاده كسي به تركي بودنشان فكر نمي كند. شمار قابل توجهي از اين واژه ها و اصطلاحات مربوط به تركي ميانه و قديم بوده و در تركي معاصر ازربايجاني بكار نمي روند. اما اين، تنها رابطه موجود بين زبان تركي و لهجه تهراني زبان فارسي نيست. رابطه عميق ديگري بين ايندو وجود دارد و ان اين كه "لهجه تهراني زبان فارسي، ايجاد تركان قاجار است".
لهجه فارسی تهرانی در دوره سلطنت فتحعليشاه قاجار در دربار اين دولت تركي و ازربايجاني به وجود امد. در اغاز خود ان پادشاه ترك اموزگار اين لهجه بود و درباريها ان را از فتحعليشاه ياد گرفته و به ديگران ياد ميدادند. منشاء اصطلاح "فارسي فتحعليشاهي" براي ناميدن فارسي كنوني رايج ايران در مقابل فارسي دري افغانستان و يا فارسي كابلي همين واقعيت تاريخي است.
در سال ١٧٢٣ تهران به تصرف افغانها درامد و ويران شد. در سال ١٧٨٨ اغامحمدخان قاجار بنيادگزار دولت تركي ازربايجاني قاجاريه تصميم گرفت كه تهران را به عنوان پايتخت حكومت خود انتخاب كند. علت اين انتخاب، نزديكي تهران به "ساوج بلاغ ازربايجان" كه يكي از مراكز ايل افشار (اكنون در داخل محدوده استان تهران قرار دارد) بود و همچنين استراباد در خراسان كه جايگاه ايل ترك و ازربايجاني قاجار و مركز ستاد نيروهاي اغا محمدخان بود، است. وقتي تهران پايتخت شد، جمعيتش از بيست و چند هزار نفر تجاوز نميكرد و مركب از دو گروه اكثريت ترك زبان و اقليت ايراني زبان بود. پس از پايتخت شدن، در مدت بسيار كوتاهي چندين برابر اين جمعيعت كم شمار، از گروههاي ترك زبان قاجار، افشار، خلج، شاهسون، ...... در قالب ايل قاجار، درباريان، منسوبين ارتش و نيروهاي مسلح در تهران مسكن گزيدند. اين امر باعث گرديد كه در تمام دوره قاجار، دارالخلافه تهران عملا و همواره خصلتي ازربايجاني و صبغه اي تركي داشته باشد.
زبان گروههاي گوناگون ترك ساكن در تهران در دوره قاجاري، همه تركي ازربايجاني بود. اقليت ايراني زبانان بومي ساكن تهران نيز به زبانهائي مانند رازي و شميراني و .... سخن مي گفتند. علاوه بر ان در زبان محاورهاي هر گروه، طبقات اجتماعي نقش مهمي داشته و هر قشري در تهران داراي لحن و زبان خاص خود بوده است. فارسي فتحعليشاهي نيز، لهجه اي بود كه دربار ترك قاجار به هنگام صحبت كردن به فارسي، انرا بكار مي برد. در تهران لهجه مزبور تا مدتی در نظر مردم عادي و طبقات پائين اجتماع منفور بود و دليل بر خودپسندی گويشور ان جلوه می كرد.
در دوره قاجاري همه گروههاي ايراني زبان رازي و شميراني و .... به همراه بخش اعظم تركان ساكن در تهران، به تدريج فارسي زبان شدند. در نتيجه فارسي محاوره اي تهراني و يا فارسي فتحعليشاهي، از همان اغاز داراي واژگان متعدد تركي بود كه در فارسي كابولي و فارسي شيرازي و يا زبانهاي ايراني ديگر مانند لارستاني، كردي، بلوچي، لري و غيره وجود نداشت. به عبارت ديگر لهجه فعلي فارسي تهراني، از همان اغاز تركيبي از انواع لهجههاي ايراني با زبان تركي است.
لهجه اصفهاني زبان فارسي، يادگار تركان ساكن در اين استان
من قبلا در يك نوشته ديگر خود بنام "ايصفاهان توركله ري - تركهاي اصفهان" بر اساس مقاله اي از پژوهشگر ترك فريدني، حسين مسلمي ("فريدن، قفقاز كوچك")، به پراكندگي خلق ترك در استان اصفهان، همچنين اثار تاريخي-معماري موجود در اين استان كه عمدتا اثر هنرمندان و دولتهاي تركي است اشاره كرده ام. با اينهمه گروههاي ترك ساكن در اصفهان و اثار تاريخي-معماري و بناهاي عظيم مذكور، تنها دو نمونه از حضور تاريخي خلق ترك در اين استان اند. از ديگر مهمترين يادگارهاي حضور خلق ترك در استان اصفهان، اشتراك تركان در تشكل تباري گروههاي فارس زبان كنوني ساكن در اين استان و همچنين تاثيرگذاري زبان تركي در پيدايش لهجه موسوم به اصفهاني زبان فارسي است.
شهر اصفهان فارسستان در تاريخ دو بار با خاك يكسان و از سكنه خالي شده و پس از ان بدست دول و خاندانهاي تركي از نو ساخته و برپا گرديده است. پس از هر دوي اين نوسازي و برپاييها، عمده اهالي نوين شهر را دولتمردان، تجار، هنرمندان، استادان و انديشمندان، نظاميان و طوائف بيشمار تركي كه به اين شهر كوچيده اند تشكيل ميداده اند. مثلا تنها در دوره صفويان دهها هزار تن از دولتمردان و حكومتيان ترك ازربايجاني و قزلباش از ازربايجان و از اسياي صغير-تركيه-سوريه امروزي به همراه انبوه خانواده و طوائفشان در اصفهان ساكن شده اند. در ان دوره كل جمعيت ايران بيش از چند صد هزار تن نبوده است.
تركهاي فعلي استان اصفهان بازمانده گروههاي تاريخي تركي اسكان يافته در اين منطقه اند، با اينهمه عمده گروههاي تركي تاريخي فوق الذكر، مانند گروههاي بومي اين شهر كه همه غيرفارسي زبان بودند، به مرور زمان زبان تركي خويش را ترك و متكلم به زبان فارسي گرديده اند. بدينگونه با فارسزبان شدن بخش عمده اي از گروههاي ترك و اهالي بومي شهر كه غير فارس بودند، همچنين اميزش زباني و بده بستان فرهنگي تاجيك-تاتهاي غير ترك با بخش ديگر كه تا به امروز تركزبان مانده اند، لهجه معروف به اصفهاني زبان فارسي شكل امروزي خود را پيدا نموده است.
من در زير تعدادي از خصوصيات لهجه اصفهاني زبان فارسي كه مشابه و قطعا و يا محتملا متاثر از زبان گروههاي تركي تاريخي در اين منطقه است را مياورم. اين موارد نتيجه و يادگار تركان ساكن در اين استان است. (مثالها از نشريه دانشجويي بهلول، مقاله اصفهاني نامه نوشته سلمان صباحي گرفته شده اند). از انجائيكه در طول تاريخ بسياري از تركهاي كوچنده و ساكن شده در اصفهان يعني اجداد تركهاي امروزي اين استان، همچنين اجداد بخش عمده اي از فارس زبانهاي امروزي ان را تركهاي قزلباش اسياي صغير تشكيل ميداده اند، قابل پيش بيني است كه خصوصيات و ويژگيهاي موجود در لهجه اصفهاني، بيش از گروههاي لهجه اي تركي ازربايجان، به گروههاي لهجه اي تركي تركيه نزديكي داشته باشند:
١- تلفظ خاص حروف صامت "ج، چ، ك، گ" در لهجه اصفهاني: از بارزترين تاثيرات زباني گروههاي تركي ساكن در اصفهان، پديده تلفظ خاص حروف بيصداي "جc-، چç-، كk-، گg-" در لهجه اصفهاني زبان فارسي مانند تركان ازربايجان-قفقاز جنوبي و اناتولي شرقي است. در زبانشناسي فارسي رسم است كه اين پديده را به صداهاي dz و ts موجود در برخي از زبانهاي ايراني ميانه و يا باستان منسوب كنند. اما اين توضيح ناكافي است زيرا كه به عامل اصلي توجهي نشده است. حادثه تبديل صداهاي c و ç به ترتيب به dz و ts كه به تركي "سسيزله رين سيزيلاشماسي Sәssizlәrin Sızılaşması " ناميده ميشود، از بارزترين خصوصيات بسياري از لهجه هاي زبان تركي در ازربايجان ايران (مشخصا تبريز)، نواحي جنوبي ازربايجان شمالي (نخجوان، ايروان)، نواحي شرقي تركيه (ارزروم و حوالي ان) و تمام ساحل جنوبي درياي سياه به ويژه شمال شرقي تركيه (ريزه-ترابزون، شيوه اي موسوم به لهجه قارادنيز در ساحل جنوب شرقي درياي سياه) و به مقدار كمتري شمال غربي تركيه ميباشد. تبديل ج به dz، و چ به ts در برخي ديگر از زبانهاي التايي از جمله در زبان محاوره اي مغولي و مانچو هم قاعده اي عمومي است.
در باره كم و كيف اين پديده فونتيك در زبان تركي از سوي اوانگاران و زبانشناسان (پروفسور ف. كيرزي اوغلو، پروفسور ه. كارپوز، تورگوت گوناي و ...) تحقيقات مفصلي انجام شده و عمده محققين مذكور انرا در ارتباط مستقيم با اسكان تركان اغ قويونلو (١٣٥٠-١٥٠٢) در نواحي ياد شده دانسته اند. در واقع نيز نواحي اي كه صامت "ج" بدين شكل خاص تلفظ ميشود، از جمله مناطقي در شرق و شمال شرق تركيه، عينا همان مناطقي هستند كه طوائف انبوهي از تركان اغ قويونلو مانند باييندير، پورناك-پرنك، موسوللو-موصللو، حمزه حاجيلو، قاراحاجيلو، عيزالدين حاجيلو، ايميرلو، حلب توكمانلاري شامل منصور بيگ افشارلاري و قوت بيگي افشارلاري، دولقادارلي-ذوالقدرلو، چپني، اغاچ اري-قاجار، دؤير-دوگر و غيره در طول تاريخ در انجا ساكن شده و توطن گزيده اند. از نمونه هاي اسكان طوائف اغ قويونلو در اين نواحي، در زمان شاهزاده سلطان سليم در ترابزون و ريزه، در دوره اغ قويونلويان در تبريز، در زمان سلطان سليم قانوني در ارزروم و حوالي ان، .... ميباشد. به واقع بين سه گانه ترابزون-ارزروم-تبريز تا اغاز قرن بيستم و سقوط دولت تركي-ازربايجاني قاجار، همواره داد و ستد زباني، فرهنگي، انساني، تجاري و اقتصادي بسيار زنده و فعال در جريان بوده است. (دولت تركي ازربايجاني قاجار هميشه در دو شهر ارزروم و ترابزون داراي كنسولگري بود). بسياري از طوائف اغ قويونلوي مذكور، كلا و يا جزا با تشكيل دولت صفوي و انتقال پايتخت ان به اصفهان در اين شهر سكني گزيده اند.
٢- تبديل "كسره- e" به "اي- i" در هجاي نخست كلمات: مانند تلفظ تركي "انسان" عربي به شكل "اينسان" در تركي. نمونه ها از لهجه اصفهاني: تبديل بگير-Begir به بيگير-Bigir؛ بشين-Beşin به بيشين-Bişin؛ بمير-Bemir به بيمير-Bimir؛ بريز-Beriz به بيريز-Biriz؛ ببين-Bebin به بيبين-Bibin؛ نميشه-Nemişe به نيميشه-Nimişe؛ نميخوام-Nemixam به نيميخوام-Nimixam.
٣-در لهجه اصفهاني زبان فارسي مضاف-مضاف اليه و صفت-موصوف به جاي كسره، هميشه "ي-i-" ميگيرد. اين تلفظ، عينا مطابق تلفظ اين قالبها در زبان تركي است، مانند تلفظ "درد دل" به شكل "درد-ي ديل". نمونه ها از لهجه اصفهاني: تبديل در باغ-Dər-e bağ به دري باغ-Dər-i bağ؛ گل قشنگ-Gol-e qəşəng به گلي قشنگ-Gol-i gəşəng؛ ادم خوب-Âdəm-e xub به ادمي خب-Âdəm-i xob.
٤- تبديل كسره اخر كلمه به فتحه: تبديل كسره اخر كلمات خارجي به فتحه قاعده اي عمومي در زبان تركي ازربايجاني است. نمونه از لهجه اصفهاني: تبديل جمعه-Com’e به جمعه-Com’ə
٥- تبديل "د" گنگ به "ت" طنيندار: عينا مشابه انچه كه در زبان تركي تركان اسياي صغير روي ميدهد. در تركي ازربايجاني عموما "د" حفظ ميشود. در تركي ازربايجاني ارد-Ard (دنبال)، در تركي تركيه ارت-Art (دنبال). نمونه از لهجه اصفهاني: تبديل ارد-Ard به ارت-Art (پودر گندم).
٦- تبديل فتحه به كسره: مشابه انچه كه در زبان تركي تركان اسياي صغير روي ميدهد. در تركي ازربايجاني معمولا فتحه حفظ ميشود. مانند قفس-Qəfəs در تركي ازربايجاني، كافئس Kafes در تركي تركيه. نمونه ها از لهجه اصفهاني: تبديل از-Əz به ائز-Ez؛ قفس-Qəfəs به قفئس-Qəfes؛ ازش-Əzəş به ائزئش-Ezeş؛ بزن-Bezən به بئزئن-Bezen.
٧- تبديل حرف "او- o" به "او- u": مشابه انچه كه در زبان تركي تركان اسياي صغير روي ميدهد. در تركي ازربايجاني معمولا "او-o" حفظ ميشود. مانند اويانماق-Oyanmaq در تركي ازربايجاني، اويانماق-Uyanmak در تركي تركيه. نمونه ها از لهجه اصفهاني: تبديل كجا-Koca به كوجا-Kuca؛ چادر-Çador به چادور- Çadur؛ شما-Şoma به شوما-Şuma.
٨- حذف حرف "ه" در لهجه اصفهاني: مشابه انچه كه در زبان تركي تركان اسياي صغير روي ميدهد. در تركي ازربايجاني حرف "ه" معمولا حفظ ميشود. مانند هؤرمك-Hörmək در تركي ازربايجاني، اؤرمك-Örmek در تركي تركيه. نمونه ها از لهجه اصفهاني: بچه ها-Bəççeha به بچا-Beça؛ گربه ها-Gorbeha به گربا-Gorba؛ ميجهد-Micəhəd به ميجد-Miced.
٩- تبديل "پس" به "پ": اين حادثه عينا از تركي ازربايجاني متاثر است. در زبان تركي ازربايجاني كلمه پسPәs فارسي به شكل پهPә و بهBә تلفظ مي شود. در لهجه اصفهاني زبان فارسي نيز كلمه پس-Pәs به پ-Pә تبديل مي شود: كجايين پس؟-Kocayin pəs تبديل ميشود به كوجاين پ؟-Kucayn pə.
١٠- پسوند "چي": براي تحقير و كوچك شمردن اشيا و انسانها. اين همان پسوند تصغير و تحبيب "چه-ça"، "چي-çi "، "چيك-çik " در زبان تركي است. مانند عليچي در لهجه اصفهاني.
١١- قالب "د+فعل+د": اين تركيب تاكيد امري عينا از زبان تركي گرفته شده است. مثلا "دي گلين دا!Di gәl da " در زبان تركي. در اينجا "دي" نخست مخفف "هايديHaydı " تركي به معني عجله كنيد، "دا" دومي مخفف "دايDay " و يا "داهاDaha " به معني ديگر است. نمونه ها از لهجه اصفهاني: د بيا د- De biya de ؛ د برو د-De boro de.
١٢- تلفظ اسامي به سياق تركي و در تطابق با قانون هماهنگي اصوات: مانند تبديل محمد-Mohəmməd عربي به ممد-Məmməd و ممد-Məməd. "ممد" و "مممد" فرم تركي "محمد" اند.
١٣- تبديل "و" به "ف": مانند تبديل "اوشارAvşar " تركي قديم به "افشارAfşar " در تركي ازربايجاني. نمونه از لهجه اصفهاني: "ديوارDivar " تبديل ميشود به "ديفالDifal ".
١٤- تبديل "ر" به "ل": مانند تبديل "گوره شمه كAvşar " تركي قديم به "گوله شمه كAfşar " در تركي ازربايجاني. نمونه از لهجه اصفهاني: "ديوارDivar " تبديل ميشود به "ديفالDifal ".
١٥- كاهش صوتي: اين حادثه در زبان تركي، هم در كلمات تركي و هم در كلمات خارجي اتفاق مي افتد. مانند تبديل "بورونوBurunu " به "بورنوBurnu " و "فيكيريFikiri " به "فيكريFikri " در زبان تركي. نمونه ها از لهجه اصفهاني: "بفرمايينBefәrmayin " به "بفرماينBefәrmayn "، "اينجايينİncayin " به "اينجاينİncayn ".
١٦- تبديل صائت "ا-a" به "فتحه-ə" : تبديل "ا" به فتحه پديده اي بسيار رايج در لهجه هاي زبان تركي است. مانند تبديل "قارداشQardaş " به "قردشQәrdәş " در لهجه تبريز، "ياخاYaxa " به "يخهYәxә " در تركي. نمونه از لهجه اصفهاني: تبديل "ميخوايMixay " به "ميخيMixәy ".
گرچه يه هو!!!
-
Tuesday, December 15, 2009
Posted
8:13 AM
by Mehran Baharlı
نامه ی سرگشاده ی همسر دکتر اکبر كرمي پژوهشگر ترك فريدني• خانم شیرین فیروزی همسر دکتر اکبر کرمی، از فعالین سیاسی شهر قم که توسط اداره ی اطلاعات این شهر بازداشت شده، نامه ای به اعتراض منتشر کرده است ... اخبار روز: www.akhbar-rooz.com چهارشنبه ۱٨ آذر ۱٣٨٨ - ۹ دسامبر ۲۰۰۹ اخبار روز: خانم شیرین فیروزی همسر دکتر اکبر کرمی، از فعالین سیاسی شهر قم که در روز سوم آذر ماه توسط اداره ی اطلاعات این شهر بازداشت شده است، نامه ی سرگشاده ای به اعتراض منتشر کرده است. این نامه هم خطاب به گروهی از آیات عطام شامل حسینعلی منتظری، یوسف صانعی؛ موسوی اردبیلی، وحید خراسانی، سیستانی، حسن زاده آملی، صافی گلپایگانی، ناصر مکارم شیرازی و نوری همدانی و هم خطاب به رئیس مجلس و نماینده ی قم در مجلس شورای اسلامی نگاشته شده است: با سلام وتهیت نامم شیرین است و نام خانوادگیم فیروزی، مادر دختری شش ساله و همسر مردی شریف که حرفه اش درمان درد بیماران و بزرگترین رویایش جاری شدن آزادی، برابری و انسانیت در ایران است. مردی فانوس بر دست که عزم آن داشت تا زنجیرهای سرد و سخت جهالت، استبداد، بردگی و تعصب را درهم شکند و طرحی نو در اندازد. هم او که بزرگترین دلبستگی اش اندیشیدن بود همان اندیشیدنی که پیامبر (ص) یک لحظه آن را از هفتاد سال عبادت برتر شمرد، دلبستگی که امروز به تمامی جرم است آری اندیشیدن در این زمانه جرمی است نابخشودنی، جرمی که کمترین پاداشش سلول های تاریک و وحشتناک قرون وسطایی شده است، جرمی که مرتکبینش را گالیله وار وا می دارند تا در برابر جاهلان مقدس مآب و متعصب بایستند و اعتراف کنند خورشید است که به گرد زمین می چرخد نه عکس آن؟!! من شیرین فیروزی همسر دکتر اکبر کرمی نویسنده، پژوهشگر و فعال حقوق بشر هستم، ساکن شهری که شهرتش تولید و ترویج اندیشه است، شهری که از بامداد سه شنبه، سوم آذر، هشتاد و هشت یکی دیگر از نویسندگان و متفکرانش در اسارت وزارت اطلاعات می باشد و اینجانب با وجود طی کردن مداوم و چندین باره مسیر دادگستری، دادگاه انقلاب و ساختمان های وزارت اطلاعات هنوز نتوانسته ام از ابلاغ رسمی اتهام همسرم، دلیل دستگیری اش، محل نگهداری و حتی از صحت سلامتش باخبر شوم. خدا را شکر ما در ایران وتحت لوای حکومتی زندگی می کنیم که در قوانینش تصریح شده است نمی توان متهم را بیش از بیست و چهار ساعت در بازداشت نگه داشت مگر آن که اتهام او کتباً ابلاغ شده باشد و قرار بازداشت او از سوی قاضی صادر شده باشد با این همه تا به امروز نه از اتهامش مطلع شده ام و نه از وجود و چگونگی قراربازداشتش؟!! نه در زمان بازداشت حکمی ارائه شد و نه برای بازرسی و تفتیش زلزله وار منزل ومطب؟!! چه ساده در این شهر منادیان قانون، قانون شکنی می کنند و چه ساده و چه به سادگی حقوق شهروندی نقض می شود و هیچ کس و هیچ چیز را مانع اعمال ضد انسانی و غیراسلامی خود نمی بینند و به این همه نیز بسنده نمی کنند و هر آن کس که به رسم جوانمردی و احساس وظیفه انسانی و دینی قصد کمک و یاری دارد با تهدید، ارعاب، توهین و تهمت در بر می گیرند که مبادا صدای حق طلبی چنان بلند گردد که گوش ناشنوایشان به زحمت افتد. عالیجنابان محترم ما در مکتب انسانیت و با منش آزادگی و حق طلبی رشد یافته ایم و دراین راه آنچنان استواریم که امام علی (ع) فرمود: لَنَاحَقُ، فَان اعطیناهُ، وإلا رکبنا اعجاز الا بلِ و إن طال السری. ما را حقی است اگر به ما داده شود، وگرنه برپشت شتران سوار شویم و برای گرفتن آن (حق) برانیم هرچند شب رَوی به طول انجامد. بلی ما درگرفتن حق خویش از هیچ کوششی دریغ نمی کنیم چرا که باور داریم اگر تمام شب های زمستان شب یلدا باشد زمانی صبح فرا می رسد و نگون بختی از آن قانون شکنان است. عالیجنابان محترم، شما مروج و پرچمدار دین و مذهبی هستید که پیشوای اولش امام علی (ع) فرمود: اگر در جامعه مسلمین خلخال از پای زنی یهودی به اجحاف درآورند رواست که مردانش از شدت غم با مرگ درآویزند و من بر این باورم که دراین کشور و در این شهر هنوز رهروان آن پیشوای بزرگ بیشمارند و همه از این روست که دادخواهی به محضرتان می آورم وتقاضای استمداد می نمایم. امید که با عنایت حق تعالی و یاری شما و دیگر بندگان آزاده، حق جاری شده و راه تکرار این ستم بر دیگران بندگان خدا با هر اندیشه و عقیده ای مسدود گردد. شیرین فیروزی همسر دکتر اکبر کرمی
Posted
8:11 AM
by Mehran Baharlı
گفتگو با شیرین فیروزی، همسر دکتر اکبر کرمی بازداشت یک پژوهشگر ترك در قميکشنبه، ۱۵ آذر، ۱۳۸۸ بنا به گزارشها، دکتر اکبر کرمی، پزشک و پژوهشگر مسائل دینی در قم، در منزل خود بازداشت شده و خانواده او هنوز هیچ اطلاعی از وضعیت وی ندارند. شیرین فیروزی همسر اکبر کرمی، در مورد زمان و چگونگی بازداشت وی به رادیو زمانه میگوید: آقای دکتر کرمی سهشنبهی هفتهی گذشته دستگیر شد و آنطور که به ما گفتند، از طرف ماموران اطلاعات. منتهی از این که ماموران به کدام نهاد وابسته بودند، بیاطلاع هستم. خبر دارید که ایشان را به کدام بازداشتگاه بردهاند؟ خیر، اصلا به من اطلاعی ندادهاند. فقط میدانم در قم است، اما این که کدام بازداشتگاه و در کدام قسمت این شهر است، اطلاعی ندارم. یعنی کسانی که ایشان را دستگیر کردند، هیچ برگ معرفی از سوی نهاد مشخصی در دست نداشتند؟ هیچ حکمی به ما نشان ندادند. با این وجود هم خانه و هم مطب را بازرسی کردند. در مورد این که ایشان را به چه اتهامی دستگیر میکنند هم توضیحی داده نشد؟ خیر، هیچ توضیحی ندادند. فقط من از رئیس گروهی که خانه و مطب را بازرسی میکردند، سؤال کردم که: شما از کجا آمدهاید؟ من به کجا باید مراجعه کنم؟ گفتند باید به دادستانی مراجعه کنم. دادستان حکم داده است و آنجا جوابگو خواهند بود. دادستانی هم گفت که پیش بچههای اطلاعات است. شما خودتان به دادستانی مراجعه کردید؟ بله، بعد از این که دکتر را بردند، سریع به دادستانی رفتم. دادستان گفت: «۲۴ ساعت دیگر مراجعه کنید، من به شما جواب میدهم. پیش بچههای اطلاعات است». ۲۴ ساعت بعد مراجعه کردم، گفتند: «برو پنج روز دیگر بیا». پنج روز بعد هم که رفتم، گفتند که باید دو هفته پس از تاریخ دستگیری مراجعه کنم. تا به حال به من اطلاع ندادهاند که کجاست و من باید به کدام زندان مراجعه کنم و یا این که اساساً جرمش چیست؟ فقط گفتند: «پروندهاش سنگین است، بروید دو هفتهی دیگر بیایید». در ارتباط با انتخاب وکیل مدافع، اقدامی صورت گرفته است؟ پیش از این قضایا، دکتر به من گفته بود که اگر مشکلی برایش پیش آمد، حتما وکیل بگیریم و حتی مشخصا خواست که از آقای سیفزاده بخواهیم وکالت ایشان را بر عهده بگیرد. روز یکشنبه در دادستانی، در این باره با دادستان صحبت کردم. دادستان گفت: «چون الان مرحلهی تحقیقات است، نمیتوانید برای او وکیل بگیرید. اجازه بدهید تحقیقات ما تمام شود و هفتهی آینده که مشخص شد قرار ایشان چیست، بعد از آن میتوانید برایش وکیل بگیرید. آقای سیفزاده در جریان است که از سوی آقای کرمی به عنوان وکیل ایشان معرفی شده است؟ بله، با آقای سیفزاده صحبت کردم و ایشان هم پذیرفت. آقای کرمی، به جز پژوهش در زمینهی مسایل دینی، پزشک هم هستند. آیا به مطب ایشان نیز مراجعه شده است؟ بله، مطب و منزل در یک ساختمان است. مطب در طبقهی پایین و منزل شخصی در طبقهی بالا قرار دارد. مطب را که کلا بازرسی کردهاند؛ کیس کامپیوتر، یک سری دستنوشتهها و کلا همه چیز را با خود بردهاند. منزل را هم در همان زمان بازرسی کردند. آیا کسان دیگری نیز همراه ایشان بازداشت شدهاند؟ بله، منشی ایشان را از صبح برده بودند و تا ساعت هفت بعدازظهر نگاه داشتند. ساعت هفت بعدازظهر آزاد شد و به او گفته بودند اگر دوباره لازم باشد و مشکل یا سؤالی داشته باشیم، خودمان به دنبالت خواهیم آمد. مطالب آقای کرمی را معمولا کدامیک از روزنامهها یا نشریات داخل کشور منتشر میکردند؟ اساساً در داخل هم مطالبی از ایشان منتشر میشد؟ خیلی کم، شاید یکی دو مورد. یعنی اجازه داده نمیشد که مطالب ایشان منتشر شود؟ خیر اجازه نمیدادند. به کتاب ایشان هم اجازهی چاپ داده نشد. آقای کرمی پیش از این، سابقهی بازداشت، احضار و یا اخطاری از سوی نهادهای امنیتی داشت؟ خیر، نداشت. حسین علوی رادیو زمانه اکبر کرمی، پزشک عمومی و فعال مدنی در شهر قم، سوم آذرماه بازداشت شده است. دکتر کرمی مقالههای انتقادی زیادی در سایتهای خارج از کشور به چاپ رسانده و در ستاد انتخاباتی کروبی فعال بوده است. خانواده وی از او بیخبرند. اکبر کرمی، در ساعت هشت صبح روز سهشنبه سوم آذرماه دستگیر شده است. مطب و منزل دکتر کرمی در یک ساختمان قرار دارند و نیروهای امنیتی پس از بازرسی خانه و مطب، وی و منشیاش را با خود بردهاند. خانم منشی ساعت ۷ بعد از ظهر همان روز آزاد شده اما از او تعهد گرفتهاند که در باره بازجوییها به کسی چیزی نگوید. کارت ملی، گذرنامه و شناسنامه خانم منشی، در اختیار مقامات اطلاعاتی است. دکتر کرمی در مقالههای مختلفی به مسائل زنان، گرههای فرهنگی، مسائل حقوق بشر و مشکلات سیاسی پرداخته و این نوشتهها را در سایتهای اینترنتی منتشر کرده است. اکبر کرمی، مصاحبههایی نیز با رادیوهای خارج از کشور داشته است. شیرین فیروزی همسر دکتر کرمی در مورد نحوه دستگیری وی گفت: « در خانه باز بود، چون منشی داشت در را باز میکرد و دکتر هم همان لحظه جلوی در بود. دکتر گفته حکم را نشان دهید که گفتهاند ما خودمان حکم هستیم. من خواب بودم. دکتر پس از ورود آنها به خانه، مرا بیدار کرد که بیا بیرون، دادستانی میخواهد اتاق خواب را بازرسی کند. تمام کشوها را گشتند و وسایل شخصی مرا بههم ریختند. از خانه چیزی نبردند، اما کیس کامپیوتر، دستنوشتهها، مدارک و مقالهها و کتابهای دکتر را بردند. رفتارشان محترمانه بود.» به گفته خانم فیروزی، شش ماشین که هر کدام دارای سه سرنشین بودهاند، برای بردن دکتر آمده بودند. چهار نفر در خانه، چهار نفر در مطب، چهار نفر در واحد بالای خانه و مطب و بقیه در جلوی خانه، مراقب اوضاع بودهاند. شیرین فیروزی از روز دستگیری همسرش، بارها به دادستانی و اطلاعات قم مراجعه کرده و پاسخی نشنیده است. او تنها یکبار بهطور تصادفی، دکتر کرمی را در راهپلههای دادستانی دیده است. اتهامهای اکبر کرمی مشخص نیستند و کسی نیز در باره آنها با خانواده او صحبتی نکرده است. دکتر کرمی سابقه دستگیری یا احضار ندارد اما در مطب خود در سال ۸۳ مورد حمله سه مهاجم قرار گرفته است. وکیل دکتر کرمی، محمد سیفزاده است. خانم فیروزی میگوید: « دکتر قبلا شماره آقای سیفزاده را به من داده بود و سفارش کرده بود که در صورت دستگیری، ایشان وکیلاش شود. الان آقای سیفزاده برگه وکالت را به من داده تا بدهم ایشان امضا کند. اما مشکل اینجاست که من اجازه ملاقات با همسرم را در این مدت نداشتهام.». اکبر کرمی ۴۱ سال دارد و تحصیلات خود را در دانشگاه اراک به پایان برده است. وی با همسر و دختر ۶ ساله خود در قم زندگی و کار میکند. به خانم شیرین فیروزی گفته شده که دوهفته پس از دستگیری همسرش، میتواند به دادستانی مراجعه کند و از اتهام و روند پرونده وی با خبر شود. مهیندخت مصباح تحریریه: شیرین جزایری دویچه وله
Saturday, December 12, 2009
Posted
12:46 PM
by Mehran Baharlı
تشابهات اعلام جغرافیایی در اصفهان و آذربایجانhttp://kemkiaraz.blogfa.com/post-343.aspx تشابهات موجود مابين اعلام جغرافيايي منطقه آذربايجان و اصفهان از جالبترين مسائلي است كه ميبايست مورد پژوهش مورخان اين دو منطقه قرار گيرد. به نظر ميرسد اين تشابهات در تاريخ عهد صفوي و جريان مهاجرت سال 1013هـ.ق. ريشه دارد: - شاه عباس تنها ارامنه را به اصفهان كوچ نداد. ارامنه بخشي از مهاجران بودند كه در منطقهاي از اصفهان اسكان داده شدند و آنجا جلفا ناميده شد. - گرجيهاي منطقه نيز به اصفهان كوچ داده شدند. آنها به زودي مسلمان گشتند اما تا به روزگار ما زبان خود را حفظ نمودند. اصفهانيها آنان را گرج مينامند. - بوميان ترك نيز بخشي از مهاجران به اصفهان بودند و در منطقه فريدن و فريدون شهر حضور يافتند. نكته جالب: نام داران نيز در منطقه اصفهان و آذربايجان تكرار ميشود. داران و شام داران نام دو روستا در جلفاي آذربايجان است. حال اينكه داران نام شهري در اصفهان نيز ميباشد. نكته بسيار جالب تر اينكه در داران اصفهان جمعيتها ترك و گرج ديده ميشوند. نكته جالب ديگر اينكه در اصفهان منطقهاي بنام علمدار نيز موجود است و فاميلي علمداري از جمله فاميليهاي مشهور در منطقه اصفهان است. اين موضوع خاطره علمدار قديم و ويراني هاي موجود در اطراف باير علمدار را به ذهن تداعي مينمايد. شايد ويراني علمدار قديم نيز در نتيجه سياست زمين سوخته شاه عباس در سواحل ارس بوده است. + نوشته شده در شنبه بیست و یکم آذر 1388ساعت 9:13 توسط سجاد حسینی
Tuesday, November 24, 2009
Posted
2:20 PM
by Mehran Baharlı
دستگيري دكتر اكبر كرمي از تركان اصفهان در شهر قمدكتر اكبر كرمي از محققان و متفكرين ترك كه اصلا از اصفهان مي باشد و در شهر قم به طبابت اشتغال دارد توسط اطلاعات دستگير شد. مئهران باهارلي turk aydin ve arashdirmacilarindan, eslen isfahanli olan ve qum sheherinde metebbi bulunan doktor ekber keremi tutuqlanmishdir. turk siyasi qurublar ve insan haqlari derneklerinin diqqetine sunulur. mehran baharli ------------------------------ بازداشت در قم دکتر اکبر کرمی دستگیر شد • اکبر کرمی از فعالین سیاسی شهر قم توسط نیروهای اطلاعات این شهر دستگیر و به زندان منتقل شده است ... سهشنبه ٣ آذر ۱٣٨٨ - ۲۴ نوامبر ۲۰۰۹ اخبار روز: دکتر اکبر کرمی از فعالین سیاسی شهر قم روز سه شنبه دستگیر شد. بنا به گزارشی که در اختیار اخبار روز قرار گرفته است، دکتر کرمی در مطب خود همراه با منشی اش دستگیر شده است. بنابر این گزارش منشی وی سپس آزاد شده است. دکتر کرمی از اعضای ستاد انتخاباتی مهدی کروبی بود که مستقیما زیر نظر فاطمه کروبی همسر مهدی کروبی در قم فعالیت میکردند.. در این گزارش گفته شده است که اطلاعی از علت دستگیری دکتر اکبر کرمی در دست نیست. اطرافیان دکتر کرمی خواهان توجه نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر به وضعیت دکتر کرمی و تلاش برای آزادی وی شده اند. دکتر اکبر کرمی به مدت چندین سال مقالات خود را در سایت اخبار روز منتشر کرده است. برای مراجعه به مقالات دکتر اکبر کرمی، می توان به آدرس زیر مراجعه کرد: http://www.akhbar-rooz.com/search.jsp?authorId=136
Friday, May 29, 2009
Posted
7:00 PM
by Mehran Baharlı
بیانیه دانشجویان آذربایجانی دانشگاه های استان اصفهان :خاتمی افکار راسیستی را با اصلاح طلبی اشتباه گرفته استمیللی حرکت سه شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۸: اهانت و توهین به ملل غیرفارس ساکن در چارچوب سیاسی ایران تبدیل به امری عادی و قابل توجیه شده است. سیاستی که به طور کاملا سیستماتیک و برنامه ریزی شده درصدد نهادینه کردن چنین طرز تفکری در اذهان است و نه تنها در دوران بعد از انقلاب با دادن شعارهای اسلامی، تغییری در این رویه ایجاد نشده بلکه رفته رفته به شکلی فراگیر در رسانه های جمعی حالتی نیمه رسمی به خود گرفته است. در یک نگاه اجمالی به جنبش ها و حرکات به اصطلاح دموکراسی خواه و روشن فکری چند دهه اخیر ، فهم نگرش ها و رویکردهای پان فارسی و آریایی گری در اندیشه و عمل آنها به عنوان یکی از پایه ها و اصول تغییر ناپذیر آن امری واضح و انکارناپذیر است. این بار نوبت به خاتمی رسیده که یک بار دیگر پرده از افکار نژاد پرستانه خود بردارد و چهره واقعی جبهه ای موسوم به اصلاحات !!! را بر همگان آشکار سازد. توهین بی شرمانه خاتمی تنها اعتراف شخصی وی از احوالات درونی خویش نیست ، بلکه نمونه ای است آشکار از افکار کسانی که با دادن شعارهایی همچون ایران برای همه ایرانیان ، دموکراسی خواهی ، حقوق بشر و ... ، سعی در انحراف و بعضا مصادره خواسته های بر حق ملل تحت ستم ایران ، به خصوص آذربایجان دارند. صورت خونی و مجروح هادی شفیق ،نمونه ای از رفتار دموکراتیک این مدعیان حقوق بشر است . با اندک تاملی می توان دریافت که این افراد که داعیه رفورمیستی دارند افکار راسیستی خود را در لفافه ای اصلاح طلبی به خورد مردم می دهند. افرادی که دم از دموکراسی می زنند و حتی حاضر به اعلام موضع(تکذیب یا تاکید) در مورد رفتار زننده خود نیستند ، انگار منتظرند تا خردادی دیگر تکرار شود. و در اثر فشارهای ناشی از آن مجبور به عذر خواهی شوند. ما دانشجویان آذربایجانی استان اصفهان ضمن محکوم کردن عمل گستاخانه خاتمی و نزدیکانش در اهانت به ملت آذربایجان خواستار اعلام موضع دو چهره دیگر منتسب به جریان اصلاح طلبی که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده اند هستیم. گله جک بیزیمدیز
Posted
6:59 PM
by Mehran Baharlı
درگیری لفظی موسوی و خاتمی در اصفهان بر سر فیلم جلسه موهن ضد آذربایجانی خاتمی و هم محفلی هایش در کرمانمیللی حرکت چهار شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۸: سایت حکومتی قلم: در پی انتشار فیلم جنجالی لطیفه گویی خاتمی، میرحسین موسوی پس از سفر اصفهان در جلسه ای با خاتمی مشاجره لفظی داشته و از وی خواسته است که با عذر خواهی ستاد میرحسین را از تبعات انتشار آن رهاکند اما خاتمی امتناع کرده است. به گزارش کلمه نیوز در این جلسه میرحسین ضمن گلایه شدید به خاتمی گفته است عذرخواهی کند در مقابل خاتمی نیز به میرحسین می گوید شما عذر خواهی کنید که میرحسین برآشفته شده و می گوید شما خراب کرده اید من جمع کنم؟! نهایتاً خاتمی زیر بار نمی رود و جلسه را ترک می کند. پس از خروج خاتمی، موسوی خوئینی ها میرحسین خشمگین را توصیه به آرامش می کند و قول می دهد خاتمی را برای عذر خواهی متفاعد کند. انتشار فیلم جنجالی خاتمی ضربه سنگینی به ستادهای خاتمی در استانهای آذری زبان وارد کرده است.
Posted
6:48 PM
by Mehran Baharlı
شماره دوزاردهم نشریه علمی ،ادبی،ورزشی سهند در دانشگاه اصفهان منتشر شدمیللی حرکت پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۸: شماره یازدهم سهند در روز چهار شنبه 6 خرداد ماه ، با مضامینی همچون " قانون هماهنگی آواها در زبان تورکی آذربایجانی" ، "نگاهی به فعل از منظر وجه در تورکی آذربایجانی"، "آنا دیلی" ، "آراز" ،"ناغیل" ، مراسم عروسی در ایل قشقایی" ، ناسیونالیسیم نژادگرا" . . . منتشر شد. این نشریه با همکاری دانشجویان تورک دانشگاه اصفهان به صورت فصلنامه تحریر می شود. لازم به ذکر است که در تحریر این نشریه دانشجویان تورک دانشگاههای علوم پزشکی اصفهان، دانشگاه صنعتی اصفهان، مالک اشتر اصفهان، شیخ بهایی و دانشکده مهاجر ؛ دانشجویان دانشگاه اصفهان را مساعدت می کنند.
Saturday, February 28, 2009
Posted
5:50 AM
by Mehran Baharlı
جغرافياي انساني خلق ترك در ايران
مئهران باهارلي
اودگون، بوز آيي، سيغير ايلي Odgün, Boz Ayı, Sığır İli چهارشنبه، ١٨ فوريه- ٢٠٠٩
سؤزوموز
ايران موطن بيش از ٣٥ ميليون تن ترك زبان مي باشد. روند خودآگاهي ملي و سير ملت شوندگي اين توده عظيم مخصوصا در دو دهه اخير آن چنان سريع بوده است كه امروز به راحتي مي توان به جاي صحبت از "گروههاي گوناگون ترك زبان"، از وجود و قوام "ملت ترك" ساكن در ايران سخن راند.
سه زيرگروه جغرافيائي خلق ترك در ايران:
خلق ترك ساكن در ايران، از سه زيرگروه جغرافيائي مشخص تشكيل يافته است. از اين سه زيرگروه جغرافيائي، ساكنين زيرگروه شمال غرب باشندگان در وطن، و زيرگروههاي جنوب-مركز و شمال شرق ايران در شمار دياسپوراي ملت ترك محسوب مي شوند:
يك- زيرگروه جغرافيائي شمال غرب: بدنه اصلي ملت ترك در ايران در ناحيه شمال غرب كشور ساكن است. اين منطقه كه در ادبيات سياسي "آزربايجان جنوبي" ناميده مي شود مركز ثقل تركزبانان ساكن در ايران مي باشد. آزربايجان جنوبي كمابيش معادل "مملكت آزربايجان" در نظام سنتي و بومي "ممالك محروسه" دولتهاي توركي سلجوقي تا قاجاري است. "مملكت آزربايجان" و يا "آزربايجان جنوبي" اقلا شامل همه "آزربايجان ائتنيك" است. برخي آنرا معادل "آزربايجان تاريخي" و يا "آزربايجان سياسي" كه هر دو بزرگتر از "آزربايجان ائتنيك" مي باشند دانسته اند. زيرگروه جغرافيائي شمال غرب و يا "آزربايجان ائتنيك" شامل بخشهاي پيوسته ترك نشين شمال غرب كشور پيش از سالهاي ١٩٠٦-١٩٠٥ يعني سال شكست جنبش مشروطه و آغاز حاكميت عملي قوميتگرائي فارسي بر بروكراسي، دولت و جامعه ايران است. آزربايجان ائتنيك نواحي ترك نشين استانهاي دوازده گانه امروزي آزربايجان شرقي (همه)، آزربايجان غربي (اكثر)، اردبيل (همه)، زنجان (همه)، همدان (اكثر)، قزوين (همه)، مركزي (اكثر)، گيلان (بخشي)، كردستان (بخشي)، تهران (بخشي)، قم (بخشي) و كرمانشاهان (بخشي) در سالهاي ١٩٠٥-١٩٠٦ را در بر مي گيرد و متروپل تهران را نيز شامل مي شود. اكثريت مطلق تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي ملت ترك به لهجه آزربايجاني و اندكي نيز به لهجه سنقري زبان تركي متكلم اند.
دو- زيرگروه جغرافيائي شمال شرق: اين زيرگروه جغرافيائي، تركان پراكنده در استانهاي امروزي خراسان شمالي، خراسان رضوي، گلستان، مازندران، سمنان و خراسان جنوبي را شامل مي شود. تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي به دو گروه لهجه خراساني و آزربايجاني زبان تركي متكلم اند. "افشاريورد" و يا ناحيه پيوسته ترك نشين در شمال شرق ايران در محدوده اين زيرگروه جغرافيائي قرار دارد.
سه- زيرگروه جغرافيائي جنوب-مركز ايران: اين زيرگروه جغرافيائي همه تركان ايران به جز دو زيرگروه جغرافيائي شمال غرب و شمال شرق ايران را شامل مي گردد. اكثريت مطلق تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي به گروه لهجه هاي آزربايجاني و اندكي (ابولوردي) به لهجه خراساني زبان تركي متكلم است. "قاشقاي يورد" و يا ناحيه پيوسته ترك نشين در جنوب ايران در محدوده اين زيرگروه جغرافيائي قرار دارد.
تركهاي ساكن در شمال غرب كشور و يا آزربايجان جنوبي كه شامل كلان شهر تهران نيز مي باشد، ٨٠،٣% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٢٩،٠% از كل جمعيت ايران)؛ تركهاي ساكن در جنوب ايران ١١،٦% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٤،٢% از كل جمعيت ايران)؛ و تركهاي ساكن در شمال شرق كشور ٨،١% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٢،٩% از كل جمعيت ايران) را تشكيل مي دهند. با اين حساب شمار تركهاي ايران، اقلا ٣٦،١% از كل جمعيت ايران و يا بيش از يك سوم آن است.
سه زيرگروه لهجه اي خلق ترك در ايران:
در ايران به شش زبان از زبانهاي عضو خانواده زبانهاي توركي (Turkic) سخن گفته مي شود. اين زبانها عبارتند از تركي (Turkish)، تركمني، خلجي، قزاقي، ازبكي و اويغوري. در اينجا به دو نكته مي بايست توجه كرد. نخست آنكه "توركي"Turkic نام خانواده زباني و "تركي"Turkish نام يكي از زبانهاي داخل در اين خانواده زباني است. براي نشان دادن فرق بين اين دو مفهوم متفاوت در زبان فارسي، نام خانواده زباني به شكل "توركي" و نام زبان مشخص به شكل "تركي" نوشته مي شود. قبلا هر دوي اين مفاهيم با نام يكسان "تركي" ناميده مي شدند (مانند "لاتيني" كه هم نام يك خانواده زباني و هم نام يكي از زبانهاي داخل در آن خانواده زباني است). بنابر اين مقصد از توركي ازبكي و تركي آزربايجاني، به ترتيب زبان ازبكي متعلق به خانواده زبانهاي توركي و لهجه آزربايجاني زبان تركي مي باشد. دوم آنكه مراد از زبان "تركي" در اينجا شاخه شرقي توركي اوغوز غربي است. شاخه غربي توركي اوغوز غربي، كه آن هم زبان تركي ناميده مي شود لهجه هاي عثماني-تركيه اي اند و در ايران رايج نيستند (شاخه شرقي توركي اوغوز، زبان تركمني و لهجه هاي وابسته است).
زبان تركي، كه زبان اول ايران به لحاظ شمار متكلمين آن است، در اين كشور داراي سه گروه لهجه هاي "آزربايجاني"، "خراساني" و "سنقري مي باشد. اين وضعيت مشابه وضعيت زبان كردي در ايران است كه در اين كشور داراي سه گروه لهجه هاي كرمانجي، سوراني و جنوبي (كلهري، كرمانشاهي و...) مي باشد با اين تفاوت كه فرق بين لهجه هاي آزربايجاني، سنقري و خراساني زبان تركي بسيار كمتر از فرق بين لهجه هاي كرمانجي، سوراني و جنوبي زبان كردي است (بسياري از زبانشناسان كرمانجي و سوراني و جنوبي كه بينشان تفاهم متقابل وجود ندارد را به عنوان زبانهائي عليحده و جداگانه مي پذيرند).
گروههاي لهجه اي زبان تركي در ايران عبارتند از:
يك-گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي: اين گروه، پرمتكلمترين لهجه زبان تركي بوده و زبان اكثريت مطلق خلق ترك در ايران است. اين گروه لهجه ها، زبان دو زيرگروه جغرافيائي "شمال غرب" (آزربايجان جنوبي) و "مركز- جنوب ايران" است و به اين اعتبار، لهجه اي سراسري مي باشد. لهجه هاي گوناگون تركان ساكن در جنوب و مركز ايران به جز ابيوردي، فارغ از منشاء ايلي و يا تباري متكلمينشان، همه جزء گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي شمرده مي شوند. لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي، همچنين زبان همه تركان منسوب به شاخه شرقي اوغوز غربي ساكن در قفقاز (آزربايجان، ارمنستان، گرجستان، داغستان)، آسياي صغير (شرق و جنوب شرقي تركيه) و خاورميانه (عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل) بوده و به اين اعتبار زباني منطقه اي است.
ب-گروه لهجه سنقري" زبان تركي: اين گروه كه كم متكلمترين لهجه زبان تركي است در واقع لهجه اي ويژه از گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي مي باشد. اين لهجه صرفا در يك منطقه مشخص آزربايجان يعني در بخشهاي آزربايجاني استان كرمانشاهان (عمدتا شهرستان سنقر) در شمال غرب كشور بكار ميرود. اين گروه لهجه اي منحصرا در آزربايجان جنوبي و ايران رايج است.
ج-گروه لهجه هاي خراساني" زبان تركي: اين گروه در شمال شرق ايران در بخشهاي ترك نشين استانهاي امروزي خراسان شمالي، گلستان، مازندران، خراسان رضوي، خراسان جنوبي و بخشهائي از استان سمنان و منطقه ملي موسوم به "افشار يورد" و يا "سلجوق" كه در داخل آن قرار دارد رايج مي باشد. علاوه بر آن، گروههايي چند از خلق ترك كه به لهجه خراساني زبان تركي و يا لهجه هاي نزديك به آن متكلمند در خارج شمال شرق ايران در ديگر نقاط كشور نيز يافت ميشوند. به عنوان نمونه لهجه تركان ابيوردي ساكن در استان فارس، يكي از لهجه هاي زبان تركي است كه علي رغم سكونت متكلمين آن در جنوب ايران، در ميان گروه لهجه هاي خراساني زبان تركي و يا لهجه هاي مابين خراساني و آزربايجاني جاي داده ميشود. اين گروه لهجه اي منحصرا در ايران رايج است (در برخي منابع، از وجود گويشوران به تركي خراساني در مناطق جنوبي جمهوري تركمنستان ذكر شده است).
متكلمين به لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي در خارج آزربايجان
در ايران متكلمين به لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي در خارج آزربايجان را ميتوان به سه بخش تقسيم كرد:
١-گروههاي تاريخي پيش-آزربايجاني: اينها گروههاي تاريخي و بومي ترك هر منطقه اند كه از ديرباز، به ويژه در دوره امپراتوريهاي توركي غزنوي-سلجوقي-خوارزمشاهي-موغولي در اين نقاط سكونت نموده اند و به يكي از لهجه هاي پيش-آزربايجاني سخن ميگويند.
٢-گروههاي تاريخي آزربايجاني: گروههاي تاريخي و بومي ترك هر منطقه اند كه در دوره امپراتوريهاي تركي قاراقويونلو-آغ قويونلو-صفوي-افشاري در اين نقاط سكني گزيده و به يكي از لهجه هاي آزربايجاني سخن ميگويند. خاستگاه تباري و مسقط الراس همه گروههاي تاريخي آزربايجاني؛ تركيه (آزربايجان تركيه، همچنين مركز و غرب آن)، جمهوري آزربايجان، عراق-سوريه و آزربايجان جنوبي است.
٣-گروههاي مهاجر آزربايجاني: گروههاي مهاجر متكلم به لهجه هاي آزربايجاني اند كه در قرون نوزده و بيست و در دو دوره قاجار و پهلوي از آزربايجان جنوبي به اين نقاط مهاجرت نموده اند.
اغلب تركان خراسان و بخشهائي از تركان ايران مركزي (استان اصفهان، ....) از گروههاي تاريخي پيش آزربايجاني اند. در مورد بقيه تركان ساكن در جنوب و مركز ايران، هرچند بدنه اصلي اين دسته را گروههاي تاريخي آزربايجاني تشكيل مي دهند، اما آنها به لحاظ تباري و لهجه اي، در اصل تركيب سه گروه مذكورند، يعني اساس آنها را گروههاي تاريخي آزربايجاني كه با گروههاي تاريخي پيش-آزربايجاني و گروههاي مهاجر آزربايجاني آميخته شده اند تشكيل مي دهد.
سه حوزه عشايري خلق ترك:
عشاير ترك ساكن در ايران را مي¬توان در سه حوزه تقسيم بندي كرد. اين تقسيم بندي در انطباق با زيرگروههاي جغرافيائي خلق ترك ساكن در اين كشور مي باشد. گروههاي داخل در اين حوزه ها، تنها شامل آن بخش از خلق ترك است كه هنوز هويت ايلي خود را حفظ نموده اند. قابل ذكر است كه امروز صرفا بخش كوچك و تقليل يابنده اي از گروههائي كه هويت ايلي خود را همچنان حفظ نموده اند داراي حيات كوچرو مي باشند:
يك-حوزه عشايري شمال غرب و يا آزربايجان جنوبي: اين حوزه كه منطبق بر آزربايجان ائتنيك است شامل استانهاي آزربايجان غربي، آزربايجان شرقي، اردبيل، گيلان، همدان، تهران، قم، قزوين، زنجان، مركزي، كردستان و كرمانشاه مي¬باشد.
تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: شاهسئوه¬ن (شاهسون)، قاجار، قاراپاپاق (قره پاپاق)، قاراداغلو (قره داغ)، قاراگؤزلو (قره گوزلو)، قاراقويونلو (قره قوينلو)، خدابنده¬لو (خارابانتو-خيرماندالي)، ياريم تاقلي (يارم طاقلو)، ....
تعدادي از ايلات ترك هنوز كوچنده در اين حوزه را ايلات شاهسون، قره داغ (ايل ارسباران)، قره پاپاق، شاهسون بغدادي، مغان و يارم طاقلو و .... تشكيل مي¬دهند. دو-حوزه عشايري جنوب و جنوب غرب: اين حوزه شامل مناطق ملي فارسستان، عربستان، لرستان، لارستان و بلوچستان (شامل استانهاي چهار محال و بختياري، فارس، اصفهان، كهگيلويه و بويراحمد، بوشهر، يزد، خوزستان، كرمان، سيستان و بلوچستان و هرمزگان) مي باشد.
تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: قشقائي، خمسه (ايناللو، بهارلو، نفر، ...)، افشار، بوچاقچي، آغاجري، قاجار، كنگرلو، چهرازي، لره¬كي، بهارلو، سيرجان، قرائي، گوندوزلو، رائيني، ....
تعدادي از ايلات كوچنده ترك اين حوزه جغرافيايي را ايلات قشقايي، خمسه، فارسيمدان، كشكولي، دره شوري، افشار، قرايي، بچاقچي و ... تشكيل مي¬دهند. اين حوزه، اكثريت عشاير كوچنده ترك كشور را در خود جاي داده است.
سه-حوزه عشايري شمال شرق: اين حوزه شامل استانهاي خراسان شمالي، خراسان جنوبي، خراسان رضوي، مازندران، گلستان و سمنان مي باشد.
تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: گرايلو، قرائي، آينالو، مهينه¬اي، تميرلو، ناردين، گوداري، گوارسي، آلي ايلي، قاراقويونلو، بيات، قاراچورلو، ايمورلو، بوكانلو، جويانلو، بورانلو، قليجانلو، ...
جامعه تحليل رونده عشاير كوچنده ترك:
تا يك قرن پيش در ايران، تغيير و تحولات سياسي كلان كشور توسط دولتهاي تركي عمدتا آزربايجاني كه خانواده حاكمشان داراي منشاء ايلي بود مانند سلجوقي، ايلدنيزلي، قاراقويونلو، آغ قويونلو، صفوي، آفشار و قاجار رقم زده مي شد. در كل ايران نيز در قرن نوزده بيش از ٣٠ درصد از كل جمعيت كشور را عشاير كوچنده تشكيل مي¬داد. اما طي سده اخير به موازات تغييرات سياسي و اجتماعي در كشور، در نسبت سه الگوي زيستي عشايري، شهري و روستائي نيز دگرگوني حاصل شد. نتيجتا جامعه عشايري بتدريج جايگاه و سيطره نظامي، سياسي و اقتصادي خود در كشور را از دست داد، به صورت جامعه اي پيراموني و اقماري در آمد و به سرعت رو به اضمحلال رفت. بگونه¬اي كه بر اساس نتايج آمارگيري سال ١٣٦٦ توسط مركز آمار ايران، اكنون عشاير كوچنده با ٢٠٠،٠٠٠ خانوار عشايري كوچنده، و جمعيتي حدود ١،٣٠٠،٠٠٠ نفر صرفا ٢ درصد كل جمعيت كشور را به خود اختصاص مي¬دهند.
در همخواني با سير نزولي جمعيت عشاير كوچنده در كل ايران، وزنه جمعيتي عشاير كوچنده در ميان تركان نيز كاهش يافته است. در واقع در ميان ملل عمده ساكن در ايران، ملت ترك پس از فارسها داراي كمترين درصد عشاير كوچنده است. در حال حاضر ملل داراي بيشترين درصد منسوبيت ايلي و عشايري ايران به ترتيب نزولي عبارتند از ١-بلوچ، ٢-تركمن، ٣-عرب، ٤-كرد ٥-لر، ٦-ترك، ٧-فارس. درصد متوسط عشاير كوچنده ترك نسبت به كل جمعيت تركان منطقه در مقياس كل ايران حداكثر ٢-٣؛ در مقياس آزربايجان جنوبي اندكي كمتر از متوسط ٢-٣ درصد و در مقياس جنوب- مركز ايران اندكي بيشتر از آن است.
هفت زيرگروه اعتقادي ملت ترك:
ملت ترك ساكن در ايران را به لحاظ اعتقادي مي توان به شكل "ناباوران" (افراد غيرديني، ضدديني، ....) و "دين باوران" تصنيف نمود. به دليل تضييقات دولتي و نبود آزاديهاي اعتقادي-ديني-مذهبي در ايران تعيين دقيق تعداد "ناباوران" ترك غيرممكن است.
"دين باوران ترك" در ايران را مي توان به دستجات زير تقسيم كرد. از اين گروهها، دو مذهب جعفري و علوي قزلباشي از مصاديق "اسلام توركي" بوده و در ميان ملل غيرتورك ديده نمي شوند:
يك-جعفري: مذهب جعفري، قرائت تركي شيعه دوازده امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است. سه فرق اصلي اين مذهب با قرائت فارسي شيعه دوازده امامي متشرعه و يا مذهب امامي عبارت است از عدم اعتقاد مذهب جعفري به عصمت امامان شيعي، قائل نبودن به امتيازات صنف روحاني و در راس آنها ولايت فقيه و باور به لزوم جدائي دين از امور دولتي. تخمين زده مي شود كه اكثريت مطلق تركان ايران بر اين مذهب بوده باشند. جعفريان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.
دو-علوي: اين گروه بازماندگان تركان قزلباش در تاريخ است. "قزلباشي-بكتاشي" قرائت تركي شيعه دوازده امامي متصوفه از اسلام هترودوكس است (در مقابل قرائت ايراني-كردي شيعه دوازده امامي متصوفه كه "اهل حق" نام دارد). فرق عمده مذهب علوي با شيعه دوازده امامي متشرعه، عدم اعتقاد علويان به شريعت اسلامي است. تخمين زده مي شود كه بين ١٠ تا ٢٠ در صد تركان ساكن در ايران بر اين مذهب بوده باشند. علويان ترك كه در ايران با نامهاي گوناگون (قيرخلار، قاراقويونلو، آبدال بيگ، صوفولار، شاملو، علي اللهي، سير طاليبي، يئدديلر، قارداش، شاغي، آتش بيگ، ...) شناخته مي شوند در سراسر آزربايجان و بخشهائي از خراسان پراكنده اند. اكثريت مطلق تركان آزربايجاني به شمول همه طوائف تاريخي ترك مانند شاهسئوه¬ن، افشار، بيات، قاراقويونلو، بهارلو، قشقائي و .... ابتدائا بر اين مذهب بوده اند. علويان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.
سه-سني: تركان سني عمدتا در استان آزربايجان غربي (در اورميه، سلماس، خوي، ... و اطراف آنها) و قسما در استان اردبيل و گيلان ساكن اند. رايج ترين نام آنها در استان آزربايجان غربي "كوره سونني" است. تعداد تركان سني بين ١ تا ٣ درصد كل تركان ساكن در ايران است. اين دسته اكثرا شافعي و برخي حنفي، هر دو از مذاهب اسلام اورتودوكس اند. در خارج ايران ٣٠ در صد تركان جمهوري آزربايجان و اكثريت مطلق تركان آزربايجاني تركيه سني مذهب اند. سنيان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.
چهار-جريانات پراكنده باطني، تصوفي، وحدت وجودي: اين گروهها گذار از شيعه متصوفه از اسلام هترودوكس به شيعه متشرعه از اسلام اورتودوكس (و يا عكس آن) را نشان مي دهند. ذهبيه، وحدت وجوديها، شيخيه، خاكساريه، نعمت اللهيه، مولويه، ...... را مي توان در اين دسته جاي داد. تعداد دقيق پيروان اين فرق و طريقتها كه اكثرا در شهرهاي بزرگ طرفداراني دارند معلوم نيست. همه اين دسته جات در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند. پنج-بهائي: دين بهائي انشعابي از شيعه دوازده امامي متشرعه است. تعداد دقيق تركان بهائي در آزربايجان و ديگر نقاط ايران دانسته نيست. اما شمار آنان پس از تاسيس جمهوري اسلامي و آغاز تضييقات سيستماتيك و قتل و كشتارهاي خياباني بهائيان توسط عوامل دولتي و بنيادگرايان امامي و فرار و مهاجرت گروهي بهائيان به خارج كشور به شدت كاهش يافته است.
شش-امامي: مذهب امامي قرائت فارسي شيعه امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است. فرق عمده مذهب فارسي امامي با مذهب تركي جعفري، اعتقاد گروه نخست به عصمت امامان، امتيازات صنف روحاني از جمله ولايت فقيه و در هم آميزي امور ديني و امور دولتي است. مذهب امامي در ميان تركان پديده اي نوظهور است. رواج اين مذهب در ميان تركان ساكن در ايران، تناسب مستقيم با آسيميلاسيون و فارسسازي آنها دارد. نخستين اماميان از تركان آزربايجان به تعداد انگشت شمار در عصر صفوي – علي رغم آنكه نه طريقت صفويه و نه بنيانگذاران دولت صفويه شيعه امامي نبوده اند- پديدار شده اند. سپس در دوره قاجار - تاسيس شده توسط ايل تركي آزربايجاني قاجار كه خود بر مذهب تركي قزلباشي بود- گروهي بومي معتقد به اين مذهب در ميان تركان پديد آمد كه در آغاز از روحانيون امامي و خانواده هاي آنها تشكيل مي شده اند. در عصر دو دولت فارس پهلوي و جمهوري اسلامي مذهب فارسي امامي به سرعت در ميان صنف بازاري و برخي طبقات محروم شهري ترك گسترش يافت. پس از تاسيس جمهوري اسلامي، رايج ساختن اجباري مذهب امامي و تبديل جبري مذهب تركان جعفري، علوي، وحدت وجودي، بهائي و .... به اين مذهب فارسي، از سياستهاي راهبردي دولت جمهوري اسلامي براي آسيميلاسيون تركان ساكن در ايران و ساختن "ملت ايران" (فارسي زبان، امامي مذهب) بوده است. از اينرو مذهب فارسي امامي در ميان تركان را مي توان به عنوان مذهبي استعماري و هكذا نمايندگان ولايت فقيه و حوزه هاي علميه امامي را به عنوان عمال و پايگاههاي استعمار فارسي در آزربايجان توصيف نمود.
هفت-مسيحي: در ايران ترك مسيحي وجود ندارد. اما بخشي از دياسپوراي تركان آزربايجاني ساكن در عراق (موسوم به توركمان) بر دين مسيحي اند. اين گروه كه سابقا تعداد آنها سي هزار تن بود و در شهر كركوك اقامت داشتند با نام "قالا گاوورو" شناخته مي شدند.
زيرگروههاي كشوري ملت ترك
همانگونه كه ذكر شد، مراد از "خلق ترك" در اين نوشته، تركزبانان متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" است. ("شاخه غربي توركي اوغوز غربي" كه توده تركزبان مركز و غرب تركيه، بالكان، قبرس و .... را شامل مي شود نيز "تركي" نام دارد). مرزهاي سياسي بين المللي توده متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" را بين چند كشور همسايه تقسيم كرده است، يعني وضعيتي مشابه توده كردزبان كه بين چندين كشور خاورميانه تقسيم شده است. محل اسكان اين توده تركزبان، نخست بين دو دولت عثماني و صفوي-افشار-قاجاري تقسيم گرديده، سپس با ورود روسيه به صحنه بخشي از آن در قفقاز به قلمرو دولت تزاري ضميمه شده است. با فروپاشي عثماني، قسمتهائي از آن در كشورهاي تركيه، عراق، سوريه، اردن، لبنان و بعدها اسرائيل و پس از تجزيه اتحاد جماهير شوروي بخشهائي از آن در كشورهاي آزربايجان، ارمنستان، گرجستان و روسيه (داغستان) قرار گرفته است. بسياري از اين گروهها در كشورهاي مذكور و حتي در يك كشور خاص با نامهاي گوناگون (ترك، آزربايجانلي، آزري، توركمان، قشقائي، افشار، كوره سونني، ....) خوانده مي شوند، وضعيتي مشابه آسوريان كه به دليل تفرق و اشتقاق ملي علاوه بر آسوري به نامهاي گوناگوني چون آشوري، كلداني، يعقوبي، سرياني و .... ناميده مي گردند.
به همه حال تركان متعلق به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا "ملت ما" همه داراي هويت ملي واحدي بوده و عضو يك ملت اند. پاره هاي اين ملت امروزه در كشورهاي زير ساكن است (گروههاي مستقر در جنوب و شمال شرق ايران، آخيسقا-مئسخئت، افغانستان و كشورهاي عربي در شمار دياسپوراي تركان اند):
يك-ايران: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در ايران كه به يكي از لهجه هاي آزربايجاني، سنقري و خراساني صحبت مي كنند را شامل مي شود.
دو-قفقاز: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در قفقاز كه در دوره حكومت شوروي اصطلاحا و در راستاي سياستهاي استعماري روسيه به نادرستي "آزربايجانلي" خوانده مي شدند را شامل مي گردد و مشتمل است بر تركان آزربايجان، گرجستان، ارمنستان (قبل از ديپورت شدن) و داغستان روسيه. اكثريت دين باوران اين گروه جعفري و بخشي سني مذهب است.
سه-آخيسقا-مئسخئت: موطن اين زيرگروه كه اصلا آميخته اي از تركان آزربايجاني قفقاز و تركان آزربايجاني تركيه است كشور گرجستان مي باشد. اكثريت دين باوران اين گروه سني و بخش كوچكي علوي مذهب است.
چهار-شرق تركيه: اين زيرگروه عمدتا تركزبانان ساكن در ناحيه موسوم به آزربايجان تركيه مركب از استانهاي ايغدير، قارس، آرداهان، ارزروم، گوموشخانا، بايبورت و ارزينجان را شامل است. اكثريت دين باوران اين گروه سني، بخشي علوي و گروهي كوچك نيز جعفري مذهب است.
پنج-عراق-سوريه-اردن-لبنان-اسرائيل: اين زيرگروه همه تركزبانان كشورهاي عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل را شامل مي گردد. اكثر اين گروهها به ويژه در عراق با نام "توركمان" شناخته مي شوند. به تقريب نيمي از دين باوران اين گروه سني و نيمي علوي مذهب است.
شش-افغانستان: در اين كشور گروه بسيار كوچكي از تركان آزربايجاني بنام افشار در هرات و كابل و احتمالا قندهار ساكن اند. افشارها بخشي از توده بسيار بزرگتر قزلباشها در اين كشور مي باشند. به جز افشارها، همه قزلباشهاي ساكن در افغانستان تغيير زبان داده و تاجيك زبان شده اند.
پان ايرانيسم و پان توركيسم
-هنگامي كه از ملت ترك ساكن در ايران سخن گفته مي شود منظور صرفا كساني هستند كه زبان مادري و ملي تاريخيشان يكي از سه لهجه "آزربايجاني" (شامل قشقائي، ايناللو و .....)، "سنقري" و "خراساني" زبان تركي، و نه مثلا يكي از زبانهاي تركمني، ازبكي و قزاقي است. در ايران "ملت ترك" غير از "ملت تركمن" و "قزاق" است. حتي خلق "ترك" و خلق "خلج" كه در بخشهاي جنوب شرقي آزربايجان جنوبي ساكن است، دو گروه ملي توركي خويشاوند اما جداگانه اند.
-هنگامي كه از ملت ترك سخن گفته مي شود منظور صرفا متكلمين به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي است. امروزه در جهان دو ملت با نام ملي "ترك" وجود دارد: يكي شاخه شرقي توركي اوغوز غربي به وجهي كه در بند يكم ذكر شد و ديگري شاخه غربي توركي اوغوز غربي كه شامل تركان تركيه مركزي و غربي، بالكان و قبرس است (توركي اوغوز شرقي، زبان تركمني است). اين دو گروه علي رغم آنكه به دو لهجه يك زبان واحد سخن مي گويند، نام ملي هر دويشان "ترك" است و به لحاظ زباني و فرهنگي و تباري نزديكترين ملل به يكديگرند، به دلائل بسيار تاريخي، زبان شناسي، جامعه شناسي و سياسي دو ملت و دو هويت ملي خويشاوند اما جداگانه اند، مانند "عرب" كه نام ملي چند ملت متفاوت اما خويشاوند در خاورميانه و شمال آفريقا مي باشد. -تقسيم شدگي لهجه اي و جغرافيائي و چندپارگي خلق ترك توسط مرزهاي بين المللي و سيستمهاي اعتقادي واقعيتي تاريخي است. اين تقسيم شدگي و چندپارگي به دليل نبود دولت واحد فراگير در تاريخ اخير كه چتر حاكميت خود را بر همه اين زيرگروهها بگستراند و نيز فقدان ذهنيتي در ميان نخبگان و روشنفكران گروههاي مذكور كه وحدت ملي آنها را درك و تقويت نمايد تشديد شده است.
-با اينهمه، همه تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي ساكن در ايران و منطقه فارغ از لهجه، طائفه، اعتقاد، استان و يا كشور محل سكونت و .... اعضاء و افراد يك گروه ملي بنام "ملت ترك" اند. همانگونه كه همه ارمنيان ايران، منطقه و حتي جهان و يا كردهاي ايران و منطقه منسوب به يك ملت با نامهاي به ترتيب ارمني و كرداند.
-دسته بندي و تجزيه هويتي، ملي، زباني، فرهنگي و سياسي تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي تحت نامهاي "ملت آزربايجان"، "تركان ايراني"، "ايرانيان آزري زبان"، "قوم قشقائي"، "طائفه افشار"، "فرقه اهل حق" و .... سياستي استعماري و در دشمني آشكار با ملت ترك و هويت و منافع ملي آن است.
-مراكز استعماري غربي، روسي و فارسي تلاش بسيار گسترده اي را انجام داده و مي دهند تا زيرگروههاي لهجه اي، جغرافيائي، اعتقادي، طائفه اي و استاني ملت ترك ساكن در ايران و يا زيرگروههاي كشوري خلق ترك را به اقوام و گروههاي ملي جدا و متفاوت تجزيه و بدل سازند.
-پان ايرانيسم كه بر مبناي انكار هويت ملي ملل ساكن در ايران بنياد گذارده شده، يكي از انديشه هائي است كه ملت بودن تركان شاخه شرقي توركي اوغوز غربي را انكار مي كند و از اين رو نيز انديشه اي ضدملي و ضدتركي است.
-پان ايرانيسم كه انديشه اي زائيده استعمار فارسستان بوده و ايدئولوژي رسمي دولت ايران است علاوه بر دولت ايران و پان ايرانيستهاي آشكار، از سوي برخي از آزربايجانيان مدافع پان ايرانيسم نقابدار چپگرا (سيروس مددي) و راستگرا (مرتضي نگاهي) نيز در لفافه گفتمانهاي ديگر تبليغ و مدافعه مي شود.
-تلقي و تقديم تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي ساكن در ايران به عنوان اقوام و گروههاي ملي متفاوت و جدا يكي از اصلي ترين و دقيقترين معيارها براي شناخت پان ايرانيستهاي نقابدار و مدافعين سياستهاي استعماري فارسي و روسي در ميان تركان و آزربايجانيان است. هر انديشه، گروه، شخصيت و ... كه معتقد به جدائي ملي و ائتنيكي زيرگروههاي تركزبانان ساكن در ايران و منطقه- به وجهي كه گذشت- باشد، يا پان ايرانيستي آگاه است و يا متاثري ناآگاه از پان ايرانيسم.
-اگر امروز در داخل و خارج ايران كسي يافت نمي شود كه ادعا كند كردهاي ساكن در غرب ايران و شمال شرق ايران (خراسان) و حتي كردهاي ساكن در ايران و تركيه و عراق و سوريه و قفقاز هر كدام براي خود اقوام و ملل جداگانه اي اند، اين در سايه تلاش گسترده نخبگان و مجاهدات روشنفكران كرد براي خودشناسي، تثبيت هويت مشترك و واحد كردي و شناساندن موفقيت آميز اين خود و هويت به توده كرد و جهانيان است.
-امروز اگر دول استعماري، دولت ايران، ناسيوناليسم فارسي و پان ايرانيستهاي آزربايجاني آشكار و نهان همچو سيروس مددي و مرتضي نگاهي مي توانند ادعا كنند كه تركان استانهاي آزربايجان شرقي و غربي اقوامي جدا از تركان استانهاي همدان و مركزي، و اين دو نيز جدا از تركان ساكن در جنوب ايران و عراق و قفقاز و سوريه و تركيه و .... كه خود آنها هم هر كدام اقوام جداگانه اي اند مي باشند، اين صرفا در اثر غفلت نخبگان و روشنفكران ترك در امر خودشناسي، تثبيت هويت مشترك و واحد تركي و ناكامي در شناساندن اين خود و هويت به توده ترك و جهانيان است.
-انديشه اي كه در ميان برخي از كمونيستهاي آزربايجاني روسگرا و روسزده مانند سيروس مددي طرفداراني داشته و صرفا بخشي از ترك زبانان ساكن شمال غرب ايران را "ملت آزربايجان-آزربايجانلي" مي نامد، در اساس انديشه اي استعماري ساخته روسيه و رايج شده توسط چپ فارس و عمال ترك آنها در ايران است. اين انديشه استعماري، ارتجاعي و فاشيستي، عليرغم آنكه طرفداران آن خود را مترقي و دمكراتيك مي خوانند، در همسوئي تمام با انديشه ارتجاعي، فاشيستي و استعماري ديگر يعني پان ايرانيسم قرار دارد.
-يكي ديگر از انديشه هائي كه ملت بودن تركان ساكن در ايران را انكار مي كند، پان توركيسم است. اين انديشه كه سي و اندي ملت و گروه ملي تورك معاصر را ملت واحدي گمان مي كند، در تحليل نهائي انديشه اي ضدملي و ضدتركي است زيرا بسان پان ايرانيسم ملت عليحده بودن تركان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي را نفي مي نمايد.
-پان توركيسم و پان ايرانيسم در انكار استقلال ملي و وحدت ملي تركان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا ملت ترك وحدت نظر دارند.
گرچه يه هو!!!!
-
Sunday, February 22, 2009
Posted
4:24 PM
by Mehran Baharlı
بيانيه دانشجويان ترک دانشگاههاي اصفهان در اعتراض به احكام سنگين فعالين آذربايجاني در اردبيل پيش آمدن بحثهايي نظير جرايم رايانه اي در ماههاي اخير و نيز تلاش براي تعريف جرم سياسي در سيستم قضايي كشور، شاهد تغيير برخوردهاي ماموران امنيتي و سير رسيدگي به پرونده ها در رابطه با فعالين سياسي، فرهنگي، مدني و حقوق بشري بوده ايم. دستگيريهاي گسترده فعالين مدني آذربايجاني و بازداشتهاي خودسرانه و طولاني مدت آنها در چند ماهه اخير، و نيز طرح اتهامات تازهاي چون "تشكيل گروه حركت ملي آذربايجان" بر فعالين هويت طلب، نشان از فصل جديدي از برخوردها با فعالين حركت ملي آذربايجان دارد كه خواسته اشان جز حق تحصيل به زبان مادري و رفع تبعيضهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي از آذربايجان نيست. اخيرا تعدادي از فعالين آذربايجاني به نامهاي "عسگر اکبرزاده"، "حسین حسینی"، "بهروز علیزاده"، "اردشیر کریمی خیاوی"، "ودود سعادتی"، و "رحیم غلامی" در شعبه یک دادگاه انقلاب اردبيل طی محاکمه ای غيرعلني و ناعادلانه با حکم پنج سال زندان همراه با تبعید روبرو شدهاند. عسگر اكبرزاده بايد پنج سال حبس خود را در زندان زاهدان، حسين حسيني(كه به خاطر حضور در مراسم بزرگداشت ستارخان در آبان ماه امسال بيش از دو ماه را در زندان به سر برده است) در زندان كرمان، بهروز عليزاده در زندان بجنورد، اردشير كريمي در زندان هرمزگان، ودود سعادتي در زندان سمنان و رحيم غلامي در زندان همدان و در تبعيد بگذرانند. ما دانشجويان دانشگاههاي اصفهان ضمن ابراز نگراني از برخوردهاي ناعادلانه دستگاه قضايي كشور، احكام صادره براي فعالين آذربايجاني در اردبيل را مغاير با قوانين حقوقی جمهوري اسلامي دانسته، لغو احكام صادره براي اين فعالين مدني و هويت طلب را خواهانيم. دانشجويان دانشگاههاي اصفهان (دانشگاه اصفهان، دانشگاه علوم پزشكي اصفهان، دانشگاه صنعتي اصفهان، دانشگاه صنعتي مالك اشتر، دانشگاه هنرهاي اسلامي اصفهان، دانشگاه مهاجر، دانشگاه غيرانتفاعي شيخ بهايي)
Wednesday, November 12, 2008
Posted
4:19 PM
by Mehran Baharlı
علي رغم سنگ اندازي مسئولان، كنسرت موسيقي آذربايجاني در دانشگاه صنعتي اصفهان برگزار شداؤيرنجي نيوز: كنسرت موسيقي آذربايجاني به همراه تك نوازي ساز باغلاما روز جمعه (10/8/1387) در دانشگاه صنعتي اصفهان برگزار شد. اين برنامه كه با تلاش مجمع دانشجويان تورك دانشگاه صنعتي اصفهان براي دانشجويان جديدالورد تورك ( آذربايجاني، توركمن و قشقايي) تدارك ديده شده بود، با استقبال پر شور دانشجويان تورك دانشگاه هاي استان اصفهان مواجه گشت. گروه موسيقي ائل سسي از اورميه و نوارندگي گروه باغلاما به سرپرستي يانار سؤنمز حال و هواي ديگري به اين مراسم بخشيده بود. در اين مراسم دانشجويان با ابراز خوشحالي از آزاد شدن دانشجويان در بند، بار ديگر با محكوم كردن بازداشت هاي بي دليل اخير فعالان مدني آذربايجان و خصوصا مهدي نعيمي كه زحمات زيادي را در زمينه تدريس زبان توركي در دانشگاه هاي اصفهان متحمل شده بود، خواستار آزادي سريع و بي قيد و بند اين عزيزان شدند. علي رغم تلاش مسئولين دانشگاه براي كنسل كردن اين برنامه كه در اقدامي عجيب موجب كنسل شدن بيش از 200 بيليط فروخته شده بود، حضور پر شور دانشجويان خط بطلاني بود بر خواست آنها مبني بر لغو اين مراسم.
Sunday, October 05, 2008
Posted
12:29 AM
by Mehran Baharlı
مسئله آذربایجان به صورت راسته حسینی / سید حیدر بیاتخزل آی ۱۴, ۱۳۸۷ دو سه هفته پیشتر بحثی بین سایت پیک نت و دوست شاعرم جناب اسماعیل جمیلی در گرفته بود مبنی بر اینکه نویسندگان آذربایجان در تهران چرا دستگیر شدهاند؟ بنده نیز قاتی ماجرا شده و یادداشتی به پیک نت فرستادم. پیک نت یادداشت مرا به صورت کامل منتشر کرد، اما تیتری را به آن افزود که تمام رشتههای نگارنده را پنبه نمود. بنده توضیح داده بودم که اکثر نویسندگان آذربایجانی پس از تبریز در تهران زندگی میکنند و بیشتر محصولات نشریات ترکی نیز در تبریز و تهران تولید و منتشر میشود و تیتر پیک نت این بود: تولید فرهنگی از تهران برای آذربایجان. این تیتر تداعیگر این معنا بود که تولیدات فرهنگی آذربایجانی در تهران مشتری ندارد و فقط تولید میشود و مشتریان آن در آذربایجان هستند. نگارنده قصد نداشت که به این شیطنت یا سوء تفاهم پیکنتی پاسخ بگوید، لیکن خواندن یک مقاله در شرق اوسط انگیزهای شد برای پیگیری دوباره ماجرا. منتها نه برای اینکه پاسخی برای کسی داده باشم بلکه برای اینکه حقیقت مسئله آذربایجان واقعا برای دوست و دشمن روشن گردد و بالاخره اصحاب رسانه و سیاست بدانند که اصل این قضیه چیست. ابتدا بهتر است توضیح مختصری در مورد مقاله شرق اوسط بنویسم. عنوان مقاله به عربی چنین است: غیاب عربی فی القضیه الکردیه (غیبت عربی در مسئله کرد) به قلم آزا حسیب قرداغی. این مقاله توضیح میدهد که مسئله کرد در عراق که اکنون برای مردم عراق و جهان عرب تا این اندازه حاد مینماید یک مسئله امروزی نیست بلکه سابقه دهها ساله دارد اما جهان عرب و سیاستمداران و رسانههای عربی یا آن را ندیدهاند یا به سادگی از کنار آن گذشتهاند و این مسئله سبب شده است که کردهای عراق در غیاب حساسیت جهان عرب هزینههای بسیاری را متحمل شوند و… این مقاله جهان عرب را متهم میکند و جهان عرب جوابی جز شرمساری و قبول آن ندارد، به گونهای که شرق اوسط این سند - و این داغ تغافل را که نویسنده به پیشانی جهان عرب می زند- منتشر می کند. با خواندن این مقاله به یاد وضعیت امروز آذربایجان افتادم و اینکه هنوز رسانههای فارسی تصور روشنی از مسئله آذربایجان ندارند و باید اندکی بیشتر در این مورد درنگ نمود و برای آنان توضیح داد. اما توضیح مسئله: چیزی که اینروزها از آن با عنوان حرکت ملی آذربایجان نام برده میشود سابقهای حدودا ۱۰۰ ساله دارد. مرحوم میرزا حسن رشدیه، پدر مدارس نوین ایران و به تعبیر فرهنگ معین «پدر فرهنگ ایران»، برای مدارس جدید خود که برای نخست بار در ایران تاسیس کرده بود. سه کتاب تالیف کرد. یکی از این کتابها به زبان عربی، دیگری به زبان فارسی و سومی به زبان ترکی با نام وطن دیلی، و این کتابها در مدارس جدید تدریس شدند. جبار باغچهبان نیز کتاب شعری برای کودکان به زبان ترکی با نام «پروانه نئجه قیزدی» دارد که احتمالا برای آموزش در مدارس استنایی آن زمان تدارک دیده بود. بعد از به قدرت آمدن رضا شاه اما زبان ترکی ممنوع شد و کار رشدیه در این زمینه ناتمام ماند. بعد از رضا شاه و در اوایل حکومت محمد رضا شاه نیز مسئله فرقه دموکرات آذربایجان پیش آمد. در زمان حاکمیت فرقه زبان رسمی در آذربایجان ترکی بود، و حتی کارنامههایی که در آن زمان برای دانش آموزان صادر شده است نیز به زبان ترکی است. بعد از شکست فرقه، سنت ترکی نویسی و ترکی خوانی در آذربایجان - با افت و خیزهایی که دارد – هماره وجود داشته است، لیکن به مثابه آتش زیر خاکستری تا زمان انقلاب پنهان ماند. در اوایل انقلاب دوباره این مسئله مطرح شد و نشریات چندی از جمله نشریه وارلیق و یولداش منتشر شدند، لیکن با شروع جنگ ایران و عراق دوباره مسئله فروکش کرد لیکن مجله وارلیق همچنان و تا به امروز منشتر میشود و یکی از معروفترین نشریهها نه تنها در آذربایجان بلکه در تمام کشورهای ترک زبان است. بعد از جنگ این مسئله دوباره مطرح شد و در اواخر ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی به اوج خود رسید. با آمدن سید محمد خاتمی نشریات بسیاری اعم از نشریات دانشجویی و نشریات استانی به صورت دوزبانه و هر ازگاهی تک زبانه به ترکی منتشر میشوند. دولت ابتدا با یک نگاه فانتزی به این مسئله نگاه میکند لیکن مسئله رفته رفته جدی و جدیتر میشود. در کنار این ماجراها مسئله همایش سالانه قلعه بابک و پخشسیدیهای تصویری آن در بین مردم و اخبار آن از انترنت حاکمیت نیز برخوردهای خود را تشدید میکند. اینها مسائلی از آذربایجان بودند که اکثر رسانههای فارسی کم و بیش نسبت به آن آگاهی دارند. لیکن مسئلهای که میخواهم مطرح کنم چیزی غیر از این است و آن جغرافیایی است که این مسئله در آن اتفاق میافتد. اکثر مردم و از جمله احتمالا گردانندگان سایت پیک نت فکر میکنند که آذربایجان در چهار استان آذربایجان شرقی، غربی، اردبیل و زنجان خلاصه شده است. اما این دوستان به دو مسئله توجه ندارند. نخست اینکه پراکنش جمعیت ترکان از مرزهای غربی آذربایجان تا تهران و قم ادامه دارد. به عبارت دیگر مابین تبریز و تهران و تبریز و قم روستاهای ترک زبان بومی به صورت لاینقطع وجود دارند که شامل روستاهای ترک زبان قزوین، کرج، همدان، بوئینزهرا، ساوه، شهریار، اراک و خود قم هستند و بنده بسیاری از این روستاها را از نزدیک دیدهام. حتی در بخشهای جنوبی، و شرقی قم یعنی در دو سوی جاده قم و کاشان نیز روستاهای ترک زبان وجود دارند. این ترکهای بومی که زمانی خود را ترک غیر اصیل میدانستند امروزه به برکت وجود اینترنت و نشریات و احیانا رادیوها و ماهوارهها و نیز حضور دانشجویان و سربازان این مناطق در بین سایر ترکان آذربایجان، اینک خود را یک ترک درجه دوم نمیدانند و نسبت به هویت و زبان ترکی خود حساس هستند. در میان ۱۹ نویسنده و روشنفکری که در تهران و به همراه مهندس صرافی دستگیر شدهاند، نام حسین حیدری نیز به چشم میخورد. حسین حیدری از ترکان قزوین و صاحب امتیاز نشریه دوزبانه دانشجویی اولوس بود و خود همین نشان میدهد که گستره جریان موسوم به حرکت ملی آذربایجان چه قدر گسترده است. علاوه بر آن میتوان به شهر قم اشاره کرد. در این شهر بیش از چهار استریوی ترکی فعالیت میکنند که عمدتا محصولات عاشیقی و موسیقی ترکان بومی منطقه را تامین میکنند و بیش از صد عاشیق و نوازنده شاهسون و … در قم، ساوه و سایر مناطق تهران، قزوین، همدان و مرکزی زندگی میکنند که برای اینکه حرف بیمدرکی نزده باشم دوستان میتوانند به مقاله «قم، ساوه عاشیق محیطی» که در سایت اینجانب منشتر شده است مراجعه نمایند و در همین روزها گویا تضییقاتی نسبت به برخی از عاشیقهای قم از جمله عاشیق محبوب و جوان، اکبر غلامی صورت گرفته است. شاخصترین نماد هویتخواهی ترکان این منطه مراسم سالانه بزرگداشت حکیم تیلیمخان ساوهای است که هر ساله در آخر تیر ماه در زادگاه این شاعر واقع در روستای مراغه ساوه برگزار میشود امسال بیش از دوهزار نفر در آن شرکت کرده بودند که از سوی بعضی ناظران این مراسم آلتیرناتیو تجمع سالانه قلعه بابک تلقی شد، اگر چه این مراسم با مراسم قلعه بابک یک تفاوت ماهوی دارد. مسئله دوم اما مسئله ترکهای مهاجر از آذربایجان است. سیاست تمرکز گرایی که در دوران پهلوی دنبال شد و به تبع آن اکثر کارخانهها و شرکتهای تولیدی در تهران و اطراف احداث گشت. این مسئله موجب شد که سیل مهاجران از آذربایجان به تهران، قم، کرج و قزوین سرازیر شود. در ادامه همین سیاست است که اکنون آنگونه که در مصاحبه آقای موسوی تبریزی که در پیک نت هم درج شد آمده بود: امروزه حدود ششصد هزار نفر از ساکنان قم را ترکزبانها تشکیل میدهند. در تهران و کرج و قزوین نیز وضعیت به همین منوال است. به تعبیر رضا براهنی که روی این تعبیر اصرار نیز دارند: «تهران بزرگترین شهر آذری نشین جهان است». در تهران، کرج، قم و سایر شهرهای نزدیک پایتخت گاه شهرکهایی وجود دارند که بیش از نود و پنج درصد آن را ترک زبانها تشکیل میدهند. تبعا قضیه به اینجا نیز ختم نمیشود ترکان قشقایی، ترکان گچساران، ترکان فریدن اصفهان، ترکان خراسان شمالی و… همه جمعیت معتنابهی هستند که امروزه مسئله هویت برایشان جدی شده است و دیگر مسئله حرکت مدنی آذربایجان در چهار استان آذربایجانی خلاصه نمیشود. در چنین شرایطی وظیفه رسانهها و روشنفکر طبیعتا ندیدن این مسئله و سکوت در قبال آن نیست. بلکه پرداختن به آن و یافتن راه حلهایی هست که شهروندان ایرانی را با کمترین خطر از این مرحله به مراحل بعدی سوق دهد. پذیرفتن هویت ترکی ترکهای ایران، و به رسمیت شناختن زبان، تاریخ و… از جمله فاکتورهایی است که باید به آن اهمیت داده شود. نپذیرفتن مسئله اما تبعاتی دارد که آن خود بر اهل خرد پوشیده نیست. چیزی که یادآوری آن خالی از لطف نخواهد بو آن است که امروزه برای برخورد با مسئله آذربایجان حکومت ایران از سوی گروههای مختلفی در فشار است. یعنی گروهها و اشخاصی در اپوزسیون هستند که جمهوری اسلامی را برای برخورد با فعالان آذربایجانی تشویق میکنند و حتی تحت فشار رسانهای و تبلیغاتی قرار میدهند. اگر موضع این گروهها نسبت به این مسئله تعدیل شود بعید نیست که موضع جمهوری اسلامی نیز تعدیل شود و مطمئنا هیچ کس از این تعدیل زیان نخواهد دید.
Monday, May 12, 2008
Posted
4:34 PM
by Mehran Baharlı
بزرگداشت روز دانشجویی آذربایجان در شهر اصفهان آذربایجان اویرنجی حرکاتی ( ایصفاهان ) : پنج شنبه ی هفته ی گذشته و به مناسبت بزرگداشت روز دانشجویی آذربایجان نشستی با حضور پرشور دانشجویان تورک اصفهان برگزار گردید . در این محفل ، دانشجویان مبارز آذربایجانی به بحث و گفتگو در مورد موضوعات مختلف حرکت ملی آذربایجان و به خصوص جنبش دانشجویی چرداختند . لازم به ذکر است در پایان این نشست پوسترهای تهیه شده توسط جنبش دانشجویی آذربایجان که مزین به عکسهای ائلمان نوری و هادی حمیدی بودند در بین حضار پخش گردید .
Posted
4:34 PM
by Mehran Baharlı
نشریه ی یاساق به مناسبت روز دانشجویی آذربایجان منتشر گردید . آذربایجان اویرنجی حرکاتی ( ایصفاهان ) : طبق خبر ارسال شده از اصفهان به مناسبت روز دانشجویی آذربایجان اولین شماره از نشریه ی یاساق در دانشگاههای این شهر تهیه و در بین دانشجویان منتشر گشته است . از جمله موضوعاتی که در این شماره می خوانیم می توان به : جایگاه زبان تورکی ، قتل عام آذربایجانیها توسط ارامنه ، اصطلاحات سیاسی و خاطرات 19 اردیبهشت 1374 اشاره نمود . گفتنی است با توجه به لابی های گسترده ی ارمنی ها در این شهر ، پخش نشریه ی یاساق بازخورد وسیعی در میان دانشجویان داشته است .
Wednesday, March 26, 2008
Posted
10:41 AM
by Mehran Baharlı
دودمان تركي اينجو
اينْجو، دودمانى ايرانى كه در نيمة اول سدة 8 ق/14م مقارن با اواخر عصر ايلخانان، چندي به مناصب ديوانى و فرمانروايى ايالات جنوبى ايران از اصفهان تا كنارههاي خليج فارس دست يافتند (قس: شبانكارهاي، 296: كه اين دودمان را ترك نژاد خوانده است). نخستين فرد نام آور آنان شرف الدين محمود شاه فرزند محمدبن فضلالله بود كه نسب خود را به چند واسطه به خواجه عبدالله انصاري مىرساند ( منتخبالتواريخ...،170؛ فصيح، 3/32؛ حمدالله، تاريخ...، 664)، اگرچه در صحتاين انتسابترديد هست. بهروايت ديگر نام پدر محمود شاه، امير طخطاخ اينجو بوده، و رشيدالدين فضلالله در مكتوبى كه به او نوشته، از وي با اين عنوان ياد كرده است (ص 168-169). اينجو در اصل واژهاي مغولى و به معناي املاك خالصه و اختصاصى سلطانى و ديوان بود (نك: ه د، اينجو، اصطلاح) و چون ادارة املاك خالصه در اواخر عهد ايلخانى در عهدة شرفالدين محمود شاه بود، بدين لقب معروف شد (غفاري، تاريخ جهان آرا، 221، تاريخ نگارستان، 280).
پس از شرفالدين، ديگر افراد خانوادة او نيز به اينجو شهرت يافتند (قزوينى، محمد، 1/166). تصدي خالصه شغل مهم و پراستفادهاي بود و شرفالدين از اين راه مال بسيار اندوخت (غنى، 1/5). محمودشاه اوايل سلطنت محمد خدابنده، يعنى از 703ق/1304م مأمور فارس شد و به تدريج بر آنجا استيلا يافت و در 725ق/1325م توانست بر مجموعة ولايات فارس به استقلال حكومت كند و بلوكات آنجا را متحد نمايد (احمد زركوب، 101-102)؛ اما او بيشتر اوقات ملازم اردوي سلطانى بود و از سوي خود نايبانى را به فارس مىفرستاد ( منتخبالتواريخ،172).
محمود شاه به تدريج و در طى ساليان با مردم فارس و به ويژه شيراز ارتباط نزديكى برقرار كرده بود، به گونهاي كه حتى زمانى كه عنوان حكومت نداشت، فرمانروايان بى مشورت او نمىتوانستند كاري از پيش ببرند (قزوينى، يحيى، 262-263). روابط محمود با سلطان ابوسعيد، در اواخر سلطنتش تيره شد (اقبال، تاريخ مفصلايران از صدر...، 567). از اين رو، در 734ق/1334م ابوسعيد او را از حكومت فارس بركنار كرد، اما محمود از فرمان او سر برتافت و ابوسعيد فرمان به قتل او داد. غياثالدين محمد رشيدي وزير خويشاوند شرفالدين محمود بهوساطت برخاست و ابوسعيد به زندانى شدن وي در قلعة طبرك اصفهان اكتفا كرد. متعاقب آن فرزندش مسعود شاه نيز به روم (آسياي صغير) تبعيد گرديد (حافظ ابرو، 187- 188؛ اقبال، همانجا). ظاهراً محمود مدتى طولانى در زندان نماند و باز مورد اعتماد و اقبال واقع شد؛ اما آرپاخان كه پس از قتل ابوسعيد در 18 ربيعالا¸خر 736 رسماً به جانشينى او منصوب شد، به گمان آنكه شرفالدين محمود يكى از فرزندان هلاكو را در خانة خود نگه داشته، تا در موقع مناسب او را به سلطنت برساند، بر وي خشم گرفت و در نيمة رجب 736 او را به قتل رساند. دو تن از پسران محمود، يعنى مسعودشاه و ابواسحاق نيز كه در تبريز بودند، از آنجا گريختند (فصيح، 3/47؛ شبانكارهاي، 298- 299؛ اقبال، تاريخ مفصل ايران از استيلاي...، 1/349-350).
شرفالدين محمود فرمانروايى مردم دار بود و از ثروت كلان خود در كارهاي خير و عامالمنفعه استفاده مىكرد، چنانكه بارويى تازه و مستحكم بر گرد شيراز كشيد (حمدالله، نزهة...، 137). ابن بطوطه هنگام گذر از يزد به شيراز وصف كاروانسرايى را مىكند كه آن را محمودشاه آبادان كرده بود (ص 202-203). از مأنوسان و معاشران وي يكى امينالدين بليانى ممدوح نام آور حافظ بود. امينالدين پس از شرفالدين نامة اديبانة تسليت آميزي به مسعود شاه فرزند او نوشت كه متن آن اكنون در دست است (صفا، 3(2)/877 - 878). از شرفالدين محمودشاه 6 فرزند پسر برجاي ماند كه هر يك ولايت و امارت يافتند، از جمله: جلالالدين مسعودشاه: وي در 725ق/1325م از سوي پدر ادارة ولايات فارس را در دست گرفت و بعداً ابوسعيد نيز حكومت كرمان و مكران تا حدود سند و هند را بدو سپرد (شبانكارهاي، 297)، اما در 730ق/1330م براي مدتى برادر ديگر وي - غياثالدين كيخسرو - عهدهدار امور فارس شد (احمد زركوب، 102). مسعودشاه كه پس از قتل پدر به روم گريخته بود، اندكى بعد با كمك شيخ حسن بزرگ ايلكانى كه امير ياغى باستى را همراه او كرد، به شيراز بازگشت (738ق) (معينالدين، 93-94؛ قزوينى، يحيى، 264- 265؛ اقبال، تاريخ مفصل ايران از صدر، 568 -569)، اما چندي بعد ياغى باستى با مسعودشاه كه سخت مورد توجه شيرازيان بود، درگير شد و او را در 743ق/1342م به قتل رساند (حافظ ابرو، 214- 215؛ قزوينى، يحيى، همانجا). پس از كشته شدن مسعودشاه، مادرش - تاشى خاتون كه زنى مدبّر بود - مردم شيراز را شوراند و آنان امير ياغى باستى را از شهر بيرون راندند (شبانكارهاي، 312). جلالالدين مسعودشاه اميري كاردان بود و در آبادانى شيراز اهتمام داشت و آثار بسيار و بقاع خير از خود برجاي نهاد، از جمله بايد از مدرسة مسعوديةشيراز، رباط ايزد - خواست و چند بناي ديگر نام برد ( منتخب التواريخ، 173).
غياثالدين كيخسرو: وي به روزگار پدر زمانى نيابت حكومت فارس را بر عهده داشت و با سركوب گردنكشان آرامشى در آن ناحيه پديد آورد. در دوران تبعيد برادر خود مسعودشاه، حكومت همانجا را در دست داشت. هنگامى كه مسعودشاه به فارس بازگشت (738ق)، غياثالدين كيخسرو از تحويل حكومت به او سر باز زد و همين امر اختلافى درميان دو برادر پديد آورد كه به دنبال آن غياثالدين دستگير شد و بهحبس افتاد.او در سالبعد (739ق/1338م)در زنداندرگذشت (فصيح، 3/55).
ابواسحاق اينجو: وي از ناموران خاندان اينجو و ممدوح حافظ بود (نك: ه د، 5/161- 165).
شمسالدين محمد (717-740ق): وي چهارمين پسر محمودشاه بود كه در شيراز مقام داشت و هنگامى كه مسعودشاه به شيراز بازگشت، با او نافرمانى آغاز كرد. پس در قلعة سفيد شولستان به بند افتاد (غنى، 1/34). در 740ق/1339م كه پيرحسين چوپانى از سوي امير شيخ حسن چوپانى مأمور حكومت فارس و مقابله با مسعودشاه شد، شمسالدين محمد از زندان گريخت و به او پيوست (فصيح، 3/57). پيرحسين به ياري وي مسعودشاه را از شيراز راند و حكومت فارس را در دست گرفت. اما مردم به شمسالدين بيش از او توجه داشتند و اين امر حسادت وي را برانگيخت، تا آنكه شمسالدين را در 28 رمضان 740 به قتل رساند (شبانكارهاي، 315؛ فصيح، 3/57؛ قزوينى، محمد و اقبال، 377، حاشية 3). پس از اندكى مردم شهر، پيرحسين را به انتقام خون او از شيراز بيرون راندند و بار ديگر مسعودشاه به شيراز بازگشت (عبدالرزاق، 1/155؛ كتبى، 16-17).
مآخذ: ابن بطوطه، رحلة، بيروت، 1384ق/1964م؛ احمد زركوب، شيرازنامه، به كوشش اسماعيل واعظ جوادي، تهران، 1350ش؛ اقبال آشتيانى، عباس، تاريخ مفصل ايران از استيلاي مغول تا اعلان مشروطيت، تهران، 1347ش؛ همو، تاريخ مفصل ايران از صدراسلام تا انقراض قاجاريه، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، 1362ش؛ حافظ ابرو، عبدالله، ذيل جامعالتواريخ رشيدي، به كوشش خانبابا بيانى، تهران، 1350ش؛ حمدالله مستوفى، تاريخ گزيده، به كوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 1362ش؛ همو، نزهةالقلوب، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، 1336ش؛ رشيدالدين فضلالله، مكاتبات رشيدي، به كوشش محمد شفيع، لاهور، 1364ق/ 1945م؛ شبانكارهاي، محمد، مجمع الانساب، به كوشش هاشم محدث، تهران، 1363ش؛ صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، 1366ش؛ عبدالرزاق سمرقندي، مطلع سعدين و مجمع بحرين، به كوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 1353ش؛ غفاري قزوينى، احمد، تاريخ جهان آرا، تهران، 1343ش؛ همو، تاريخ نگارستان، به كوشش مرتضى مدرس گيلانى، تهران، 1340ش؛ غنى، قاسم، بحث در آثار و افكار و احوال حافظ، تهران، 1366ش؛ فصيح خوافى، احمد، مجمل فصيحى، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1339ش؛ قزوينى، محمد، يادداشتها، تهران، 1346ش؛ همو و عباس اقبال آشتيانى، مقدمه و حاشيه بر شدالازار جنيد شيرازي، تهران، 1328ش؛ قزوينى، يحيى، لبالتواريخ، تهران، 1363ش؛ كتبى، محمود، تاريخ آل مظفر، به كوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 1335ش؛ معينالدين يزدي، مواهب الهى، به كوشش سعيد نفيسى، تهران، 1326ش؛ منتخبالتواريخ معينى، منسوب به معينالدين نطنزي، به كوشش ژان اوبن، تهران، 1336ش.
سيدعلى آلداود
-
Posted
10:31 AM
by Mehran Baharlı
آل تركه از خجند تركستان در اصفهان
آل ترکه
آل تُر ْکه، از خانوادههای نامی دین و دانش در ایران که بیش از 2 قرن در اصفهان معروفیت عام داشتهاند. اصل این خانواده از خجند ترکستان بود و نسبت ترکه از اینرو با نام افراد آن همراه گشت. جدّ آنان در عصر خوارزمشاهیان (یا سلاجقه) به اصفهان هجرت کرد. فرزندان وی درآنجا ماندگار شدند و جمعی از ایشان در دانش به مقامات عالی رسیدند. از این خانواده تنی چند در تاریخ شهرت یافتند که در زیر از آنان یاد میشود:
1.صدرالّدین ابوحامد محمّد، از حکما و متکلّمین نامی نیمه اول سده 8ق/14م. وی با رشیدالّدین فضلالله دوستی و مکاتبه داشت و تصدّی امور شرعی پیروان مذهب حنفی در اصفهان به او و برخی خویشاوندانش محوّل بود. کتاب قواعدالتّوحید از او باقیمانده است (سنگی، تهران 1315ق؛ خطی، تهران، کتابخانه مرکزی). نواده مشهور وی، صاینالدّین، در مقدمه شرحی که بر این کتاب نوشته، آثار زیر را نیز به صدرالدّین نسبت داده است: رساله در وجود مطلق؛ الاعتمادالکبیر؛ الحکمةالرّشیدیة. اثر اخیر به نام رشیدالدّین فضلالله نوشته شده است.
2.صاینالدین علیبنمحمّد نواده صدالدّین مذکور در فوق (د ذیحجه 836ق/ژوئیه 1433م) فقیه و عارف. در سالهای 50 سده 8ق/14م در اصفهان زاده شد. سالیان دراز نزد برادرش که از فقیهان و متصوّیان مترشع بود، درس خاوند و در فقه، علوم غریبه، حروف و تصوّف مهارت یافت. پس از فتح اصفهان توسط سپاهیان تیمور، وی و برادرانش به سمرقند کوچانیده شدند و در آنجا به مناصب قضا و جز آن اشتغال یافتند. صاینالدین همچنان در نزد برادر درس میخواند. گویند که وی مجموعاً مدت 25 سال از محضر برادر استفاده کرد. سپس به عزم حج روانه مکه شد و مدت 15 سال در حجاز، مصر، شام و عراق به سر برد و در مجالس درس علمای این بلاد حضور یافت.
ازجمله در مصر نزد شیخسراجالدین بلقینی تلمّذ کرد. پس از آن به اصفهان بازگشت. در 809ق/1406م پیرمحمد گورکانی، نواده تیمور و فرمانروای فارس و عراق عجم، او را به شیراز که مقرّ حکومت وی بود، دعوت کرد. پس ازکشته شدن پیرمحمد (812ق/1409م) و فرمانروایی برادرشمیرزا اسکندر، صاینالدین به خدمت او درآمد و چون میرزااسکندر در 813ق/1410م اصفهان را نیز به قلمرو حکومت خویش منضم ساخت، صاینالدین به اصفهان بازگشت. پس از شورش اسکندر بر شاهرخ و غلبه شاهرخ بر وی و کشته شدن او، صاینالدین نخست مدتی انزوا پیشه ساخت، سپس به خراسان رفت و از عنایت شاهرخ برخوردار گردید و و از جانب او به عنوان قاضی یزد برگزیده شد؛ اما برخی فقهای قشری که با او خصومت داشتند، رسایلی را که وی در سالهای جوانی در باب عرفان نوشته بود، بهانه تکفیر او ساختند. صاینالدین برای پاسخگوی به اتهامات آنان به هرات فراخوانده شد. از تفصیل گفت و گوی او با مخالفانش اطلاعی در دست نیست، اما خود او در کتاب مشهورش، به نام نفةالمصدور اول، که کمی دیرتر از این تاریخ خطاب به پادشاه نوشته، اعلام میدارد که گرچه از گرایش سالهای جوانی خود به عرفان و تصوّف دست برداشته است، اما اندیشههای عرفانی را نیز دور از اسلام نمیداند.
در 830ق/ 1427م مردی به نام «احمد لُر»، شاهرخ را در مسجد جامع هرات مجروح ساخت. شاهرخ جان به در برد، اما احمد را کشتند و جمعی از علما بهویژه اهل عرفان را به همدستی با وی متّهم ساختند و به ازار ایشان پرداختند. از آن جمله، صاینالدین را نخست زندانی ساختند و سپس به همدان و کردستان و تبریز تبعید کردند. بعدها، امیر علاءالدین حاکم گیلان، او را نزد خویش خواند و صاینالدین مدتی در آنجا به سر برد. پس از آن به نطنز رفت، مدّتی بعد در صاین قلعه (در نزدیکی زنجان) با شاهرخ دیدار کرد و و شاهرخ کوشید از او دلجویی کند. پس از این تاریخ نیز گویا مدتی بر مسند قضای شهر نیشابور نشست. صاینالدین در هرات درگذشت.
از او در آثار بسیار به عربی و فارسی برجای مانده است؛ برخی از آنها را نام میبریم:
الف ـ آثار عربی: الرّسالةالانزالیّة درباره نزول قرآن؛ الرسالةالبائیة؛ الرسالةالمحمدیة؛ شرح نظمالدر ابنالفارض؛ شرح فصوصالحکم؛ شرح بسمله؛ مهر نبوت؛ المناهج، در منطق؛ رسائل (برای اطلاع بیشتر درباره این آثار نکـ شوای ملّی ٠سابق)، فهرست خطی)؛ المفاحص، در علم حروف و اعداد (شورای ملی (سابق)، فهرست خطّی؛ کتابخانه مرکزی، فهرست خطّی)؛ التّمهیدفیشرح قواعدالتوحید، سنگی، تهران، 1315ق.
ب ـ آثار فارسی: اسرارالصلوة (شورای ملی (سابق)، فهرست خطّی؛ کتابخانه مرکزی، فهرست خطّی؛ استانبول، بایزید ولیالدین؛ دارالکتبالمصریة)؛ اعتراف، نیز زیر عنوان اعتقاد، اعتقادیه (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ دانشکده ادبیات تهران، فهرست خطی؛ کتابخانه بایزید ولیالدین، استانبول)؛ ترجمه قصیده نظمالدّرَابنفارض (شورای ملی (سابق)، فهرست فهرست خطّی؛ آیتالله مرعشی، فهرست خطّی؛ کتابخانه امیرالمؤمنین، نجف؛ دارالکتبالمصریة؛ موزه ملی پاکستان، فهرست خطی)؛ تحفه علائی (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی)؛ تصوف و حروف (آیتالله مرعشی، فهرست خطّی؛ موزه ملی پاکستان، فهرست خطی)؛ جامع اطوار علم الحروف (شورای ملی (سابق)، فهرست خطّی)، خواص علم صرف (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی، آیتالله مرعشی، فهرست خطی)؛ رساله در حروف (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ دانشکده ادبیات تهران، فهرست خطی؛ آیتالله مرعشی، فهرست خطی؛ موزه ملی پاکستان، فهرست خطی؛ کتابخانه عمومی پنجاب، لاهور؛ دارالکتبالمصریة)؛ رساله در عرفان (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ آیتالله مرعشی، فهرست خطی)؛ ره انجام (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ دانشکده ادبیات تهران، فهرست خطی)؛ سلم دارالسلام، در بیان احکام و ارکان ایمان (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ آیتالله مرعشی، فهرست خطی؛ کتابخانه بایزید ولیالدین، استانبول)؛ سؤالالملوک یا مقبولالملوک (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ موزه ملی پاکستان، فهرست خطی)؛ شرح ابیاتی از ابنالعربی (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ آیتالله مرعشی فهرست خطی)؛ شرح حدیث عماء (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ آیتالله مرعشی فهرست خطی)؛ شرح گلشن راز (کتابخانه مرکزی، فهرست خطی)؛ شرح دو حدیث (آیتالله مرعشی فهرست خطی)؛ شرح رساله تجلی (کتابخانه مرکزی، فهرست خطی)؛ شقالقمر (مجلس شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ دانشکده ادبیات تهران، فهرست خطی؛ کتابخانه مرکزی، فهرست خطی، سپهسالار (سابق)، فهرست خطی؛ آیتالله مرعشی، فهرست خطی؛ گنج بخش، فهرست خطی؛ کتابخانه بایزید ولیالدین، استانبول؛ دارالکتبالمصریة)؛ ضوءاللمعات یا شرح لمعات عراقی (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ کتابخانه مرکزی، فهرست خطی؛ دانشکده ادبیات تهران، فهرست خطی؛ دارالکتبالمصریة؛ کتابخانه بایزید ولیالدین، استانبول؛ موزه ملی پاکستان، فهرست خطی؛ کتابخانه عمومی پنجاب، لاهور)؛ قابلیت (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ کتابخانه ملی، فهرست خطی، کتابخانه مرکزی، فهرست خطی؛ آیتالله مرعشی، فهرست خطی؛ گنج بخش، فهرست خطی؛ موزه ملی پاکستان، فهرست خطی)؛ مبدأ و معاد (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ آیتالله مرعشی فهرست خطی؛ کتابخانه بایزید ولیالدین، استانبول)؛ مدارج افهامالافواجفیتفسیر آیة ثمانیة ازواج (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ آیتالله مرعشی، فهرست خطی)؛ مناظرات خمس (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ کتابخانه مرکزی، فهرست خطی؛ دانشکده ادبیات تهران، فهرست خطی؛ کتابخانه بایزید ولیالدین، استانبول؛ دارالکتبالمصریة؛ موزه ملی پاکستان؛ کتابخانه عمومی پنجاب، لاهور)؛ مناظره بزم و رزم (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ آیتالله مرعشی، فهرست خطی؛ کتابخانه امیرالمؤمنین، نجف؛ کتابخانه بایزید ولیالدین، استانبول؛ موزه ملی پاکستان؛ کتابخانه عمومی پنجاب، لاهور)؛ مناظره عقل و عشق (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ کتابخانه ملی، فهرست خطی؛ کتابخانه مرکزی، فهرست خطی)؛ نفئةالمصدور اول و دوم (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ کتابخانه مرکزی، فهرست خطی؛ آیتالله مرعشی، فهرست خطی)؛ نامههای صاینالدین (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی)؛ نقطه، در معنی اناالنقطةالتی تحتالباء (شورای ملی (سابق)، فهرست خطی؛ کتابخانه مرکزی، فهرست خطی؛ ملی ملک، فهرست خطی؛ دانشکده ادبیات تهران، فهرست خطی؛ آیتالله مرعشی، فهرست خطی؛ کتابخانه امیرالمؤمنین، نجف؛ دارالکتبالمصریة؛ گنج بخش، فهرست خطی، موزه ملی پاکستان، فهرست خطی).
3.افضلالدین محمدبنصدرالدّین (د 850ق/1446م). به احتمال قوی برادرزاده صاینالدین علیبنمحمد بود و مانند بسیاری از اعضای این خاندان در کلام و ادبیات تبحّر داشت. افضلالدین از 846ق/1442م در دربار میرزاسلطان محمد پسر بایسنقر، که ایالت قم و ری از جانب جدّش شاهرخ به او واگذار شده بود، میزیست و به تشویق او، کتابالملل والنّحل شهرستانی را به فارسی برگرداند و مطالبی نیز به ان افزود و آن را تنقیحالادلّة والعللفیترجمة کتابالملل والنّحل نام نهاد. وی در دیباچه این کتاب، آن را به شاهرخ تقدیم کرده است. در 850ق/1446م سلطان محمد به اندیشه توسعه منطقه حکمرانی خود افتاد، اصفهان را تصرف کرد و شیراز را در محاصره گرفت. شاهرخ به عزم سرکوب نوادهاش به اصفهان و شیراز لشکر کشید، سلطان محمد به لرستان گریخت و شاهرخ بسیاری از نزدیکان دربار سلطان محمد را به جرم همکاری با وی به قتل رساند. ازجمله به فرمان وی، افضلالدین را در 13 رمضان 850ق/2 دسامبر 1446م در ساوه به دار آویختند. جنازه او را از ساوه به اصفهان منتقل ساختند و در محل معروف به درب استان به خاک سپردند.
4. افضلالدین محمدبنحبیبالله (د 991ق/1583م) از فقهای سده 10ق/16م. وی تحصیلات مقدماتی خود را در کاشان به پایان برد و سپس نزد فقهای نجف و شام و حجاز به تعلّم پرداخت. سرانجام به خدمت شاهطهماسب درآمد و از جانب او به عنوان قاضی اصفهان تعیین گشت. 2 سال نیز تولیت آستان علیبنموسیالرّضا(ع) را داشت. در دوران سلطان محمد خدابنده بار دیگر قاضی اصفهان شد. در مشهد درگذشت. از آثار او، اصولالفقه (کتابخانه مرکزی، فهرست خطی) و انموذجالعلوم (آقابزرگ، الذریعه) شایان ذکر است.
از دیگر افراد این خانواده، ضیاءالدین علی، حبیبالله جلالالدین محمّد و ملّا مظفّر را باید نام برد. آل ترکه در نزدیکی مسجد لنبان اصفهان مقبرهای خانوادگی داشتهاند و تنی چند از انان درآنجا مدفونند.
مآخذ: آقابزرگ، الذریعة 9 (2)/404، 570-571؛ آیتالله مرعشی، فهرست خطی، 8/227-237؛ اهدایی مشکوة، فهرست خطی، 3/423-425، 465، 498-499؛ بهار، محمدتقی، سبک شناسی، تهران، امیرکبیر، 1349ش، 3/228-237؛ ترکه اصفهانی، افضلالدین، تنقیحالادلة والعللفیترجمة کتابالملل والنحل، به کوشش محمدرضا جلالی نایینی، تهران، علمی، 1321ش؛ صص 47-59؛ دانش پژوه، محمدتقی، «مجموعه رسایل خجندی»، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1354ش، 14/307-312؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، به کوشش محمد رمضانی، تهران، کلاله خاور، 1328ش، ص 256؛ رازی، امین احمد، هفت اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، علمی، 1340ش؛ 2/404-405؛ شورای ملی (سابق)، فهرست خطی، 2/613-614، 5/424، 6/92، 98-99، 15/200، 21/184؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهرا، فردوسی، 1363ش، 4/71، 489-491، 497-499؛ طرازی، نصرالله، فهرستالمخطوطاتالفارسیة، 1/91؛ کتابخانه مرکزی، فهرست خطی، 9/822، 11/2188، 2302، 2303، 12/2523؛ همان، فهرست میکروفیلمها، 1/133، 478، 734؛ کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، فهرست خطی، 16/8، 109-110، 17/232؛ کتابخانه ملی، فهرست خطی، 4/439، 6/274-275؛ کحاله، عمررضا، معجمالمؤلفین، بیروت، داراحیاءالتراثالعربی، 1376ق، 9/175؛ مدرس، محمدعلی، ریحانةالادب، تبریز، 1346ش، 2/165-166؛ مشار، فهرست چاپی عربی، ص 217؛ منزوی، احمد، فهرست خطی، ج 2 (1)؛ همو، فهرست مشترک، ج 2، 3؛ مهدوی، مصلحالدین، تذکرةالقبور، اصفهان، ثقفی، 1347ش، صص 19-22؛ نفیسی؛ سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، فروغی، 1363ش، صص 274-275، 448، 452، 498، 499.
محمدعلی مولوی
-
Posted
10:14 AM
by Mehran Baharlı
بركيارق سلطان سلجوقي متولد اصفهان
بركيارق
بَرْكيارُق، ابوالمظفر (حك 485- ربيعالا¸خر 498ق/1092- دسامبر 1104م)، سلطان سلجوقى و فرزند ملكشاه.
كلمة بركيارق كه به شكلهاي بركياروق و بركيارغ نيز آمده است (نك: ابنخلكان، 1/268؛ صفدي، 10/121؛ سبط ابن جوزي، 8(1)/8، 12؛جوينى، 3/207)؛ نامىتركى، و مركب از دو جزء«بِرْك» و «ياروق/ ياروغ»، به معنى «فروغ نافذ»، يا «درخشش نيرومند» است (نك: استرابادي، 256؛ بخاري، 1/74، 292؛ كلاوسن، 962 .(361-362,
بيشتر مآخذ موجود، تولد بركيارق را در 474ق/1081م در اصفهان دانستهاند (ظهيرالدين، 39؛ راوندي، 138؛ ابنخلكان، همانجا)، اما در اين صورت، او در زمان مرگ پدرش ملكشاه (485ق)، 11سال داشته است؛ در حالى كه بيشتر منابع او را در زمان مرگ ملكشاه 13 ساله دانستهاند (مثلاً نك: ظهيرالدين، 35؛ راوندي، 139). ابن اثير تولد او را در 471ق آورده (10/112)، و بنداري سن او را در آغاز حكومتش، 12 سال گفته است (ص 90). مادرش زبيده خاتون، دختر عموي ملكشاه و دختر امير ياقوتى بود (راوندي، 134؛ ابن اثير، 10/215). القاب بركيارق را ركنالدين، ركن الدنيا و الدين، برهان اميرالمؤمنين، يمين اميرالمؤمنين، شهاب الدوله، مجدالملك و قسيم اميرالمؤمنين آوردهاند (معزي، 118، 169؛ مجمل ...، 429؛ راوندي، 85، 138؛ بنداري، 82؛ حسينى، 75؛ حسينى يزدي، 71؛ ابناثير، 10/229).
بركيارق از آغاز سلطنت گرفتار رقابتها و نزاعهاي ممتد بر سر جانشينى، ونيز جنگهاي خانگى در خاندان سلجوقى شد كه تادرگذشت او ادامه داشت (بازورث، .(102 منشأ اين اختلافات، فقدان قانون مشخصى براي جانشينى بود، زيرا وليعهد سلجوقى، تنها يكى از پسران سلطان بود و فرزند ارشد، حق مطلقى در اين باره نداشت (لمتن، .(226 افزون بر اين، ظاهراً فرزندان يك شاهزاده خانم سلجوقى، بر فرزندان ديگر مادران، برتري نداشتند. چنانكه با وجود بركيارق - فرزند زبيده خاتون (شاهزاده خانم سلجوقى) - ملكشاه در 480ق/1087م، پسر ديگرش احمد را كه از تَركان خاتون (شاهزاده خانم تراخانى و نخستين همسرخويش) داشت، بهجانشينىبرگزيد؛ اما او، يكسالبعددرگذشت (ابن اثير، 10/162، 169؛ لمتن، 258 ,227 -226 ؛ بازورث، .(76 با اينكه برخى از منابع اشاره كردهاند كه ملكشاه و خواجه نظامالملك، به جانشينى بركيارق تمايل داشتند و ملكشاه، او را به وليعهدي برگزيده بود (مثلاً نك: ظهيرالدين، 33، 35؛ راوندي، 134، 139؛ حسينى يزدي، همانجا)، اما پس از مرگ ملكشاه، همسر با نفوذش تركان خاتون كوشيد تا پسر خردسال خود، محمود را بر تخت بنشاند؛ سرانجام، مقتدي خليفة عباسى (حك 467-487ق/1075-1094م) هم او را به عنوان جانشين ملكشاه به رسميت شناخت و در جمعة 22شوال 485، به نام محمود خطبه خوانده شد (ظهيرالدين، همانجا؛ راوندي، 139-140؛ حسينى يزدي، 72-73؛ ابن اثير، 10/214؛ قس: بنداري، 83: خليفه مستظهر). با اينهمه، تركان خاتون كه مىدانست با وجود بركيارق، حكومت پسرش پا برجا نمى ماند، يكى از خواص خود را به قصد دستگيري بركيارق به اصفهان فرستاد؛ اما غلامان نظاميه، بركيارق را از اصفهان گريزانده، به ري بردند و بر تخت نشاندند (ظهيرالدين، همانجا؛ راوندي، 140-141؛ حسينى يزدي، 73؛ اقبال، 81 -82؛ قس: ابن اثير، 10/215). در اين ميان، تركان خاتون و محمود از بغداد به اصفهان رسيدند و در آنجا مستقر شدند. چندي بعد، ميان سپاه ايشان و بركيارق نزديك بروجرد نبردي روي داد كه به شكست تركان خاتون انجاميد (اواخر ذيحجة 485). آنگاه بركيارق اصفهان را در محاصره گرفت و سرانجام، با دريافت 500هزار دينار، به همدان عقب نشست (ظهيرالدين، 36؛ راوندي، 141؛ حسينى يزدي، 74؛ حمدالله، 440؛ ابن اثير، 10/215- 216).
با اينهمه، تركان خاتون از توطئه بر ضد بركيارق باز نايستاد و به اسماعيلبن ياقوتى دايى بركيارق و پسر عموي ملكشاه - كه در آذربايجان امارت داشت - وعده داد كه اگر بركيارق را براندازد، به ازدواج او درآيد. اسماعيل سپاهى فراهم آورد و در كرج ابودلف با بركيارق درگير شد، اما شكست خورد (486ق) و مدتى بعد به دست هواداران بركيارق، يا به فرمان او، كشته شد (ظهيرالدين، همانجا؛ راوندي، 141- 142؛ ابن اثير، 10/224).
بركيارق در اواخر سال 486ق وارد بغداد شد و روز جمعه 14محرم 487 در بغداد خطبه به نام او خوانده شد (همو، 10/229). چندي بعد، تُتُش، عموي بركيارق بر وي شوريد و در شوال 487/اكتبر 1094 وي را مغلوب كرد. بركيارق كه توان پايداري نداشت، به اصفهان گريخت. اندكى پيش از اين، در رمضان همين سال، تركان خاتون درگذشته بود. در ورود به اصفهان، محمود برادر بركيارق ابتدا از او استقبال كرد. اما اميران محمود، بركيارق را دستگير كردند و قصد هلاكش را داشتند. چندي بعد، محمود به آبله مبتلا شد و از آن بيماري درگذشت (487ق). از اين رو، بزرگان بر سلطنت بركيارق اتفاق كردند و او را بر تخت نشاندند (ظهيرالدين، همانجا؛ راوندي، 142؛ حسينى يزدي، 75- 76؛ حمدالله، 441؛ ابن اثير، 10/234- 235؛ ابن جوزي، 17/14). سرانجام، بركيارق در نبردي كه با سپاه تتش نزديك ري روي داد، پيروز شد و تتش در صفر 488 به قتل رسيد (راوندي، 143؛ بنداري، 84 - 85؛ حسينى، 76؛ ابن اثير؛ 10/244- 245). در همين ايام، عموي ديگر بركيارق، ارسلان ارغون كه بعد از مرگ ملكشاه، بر سراسر خراسان تسلط يافته بود، از بركيارق خواست تا فرمانروايى او را بر اين ولايت تأييد كند. بركيارق مدتى بعد عموي ديگر خود، بوري بَرْس را به جنگ ارسلان ارغون فرستاد. ارسلان، ابتدا شكست يافت، اما در نبردي ديگر، بوري برس مغلوب (488ق)، و بعد كشته شد (بنداري، 256- 257؛ حسينى، 84 - 85؛ ابن اثير، 10/262-264). از اين رو، بركيارق در 489ق، خراسان را به برادرش سنجر - كه از مادري ديگر بود - سپرد و او را با سپاهى راهى آن ديار كرد. اما ارسلان ارغون پيش از جنگ به دست يكى از غلامانش در مروكشته شد (490ق). در اين وقت، بركيارق به سنجر پيوست و تمامى خراسان را تصرف كرد و در شهرهاي ماوراء النهر نيز، خطبه به نام او خوانده شد (راوندي، همانجا؛ حسينى، 78، 86؛ بنداري، 258؛ ابن اثير، 10/262، 265؛ ابن خلكان، 1/268؛ صفدي، 10/121).
پس از سركوب شدن بعضى از شورشهاي محلى برضد بركيارق در 490ق - مانند شورش محمد بن سليمان (معروف به امير اميران)، يارقطاش و قودن (نك: ابن اثير، 10/265-267) - مؤيدالملك پسر نظامالملك كه از وزارت بركيارق معزول شده بود، اُنر امير سلجوقى را بر ضد بركيارق برانگيخت؛ اما انركه به قصد عصيان، از اصفهان روي به ري آورده بود، در 492ق نزديك ساوه، به دست باطنيان، و به روايتى به وسيلة تركان سپاهش كشته شد (ظهيرالدين، 37؛ راوندي، 144- 145؛ حسينى يزدي، 77؛ قس: ابن اثير، 10/281-282؛ ابن جوزي، 17/50). مؤيدالملك اين بار به گنجه نزد محمد - برادر بركيارق كه از مادري ديگر بود - رفت و او را براي دست يابى به سلطنت، تحريك كرد. محمد نيز در آن ولايت، خطبه به نام خويش كرد و مؤيد الملك را به وزارت برداشت و سپس با سپاهى گران به سوي بركيارق راند و در ذيقعدة 492 به ري - كه بركيارق از آنجا گريخته بود - دست يافت. در آنجا، زبيده خاتون مادر بركيارق دستگير گرديد و پس از چندي، به فرمان مؤيدالملك كشته شد (ظهيرالدين، همانجا؛ راوندي، 145؛ بنداري، 87، 259؛ ابن اثير، 10/287- 288).
از اين پس، باقى روزگار بركيارق به جنگهاي پنجگانه با برادر ناتنيش محمد گذشت (4 رجب 493، 3جمادي الا¸خر 494، صفر 495، جمادي الاول 495، 8جمادي الا¸خر 496) كه در اين ميان، پيروزي بيشتر با بركيارق بود (ظهيرالدين، 39؛ راوندي، 148؛ ابن اثير، 10/294، 303، 329، 332، 359؛ نيز نك: بازورث، .(108-111
سرانجام، در ربيع الا¸خر 497/ژانوية 1104، دو طرف صلح كردند و موافقت شد كه محمد بر شمال شرقى ايران، از سفيد رود تا باب الابواب و نيز بر ديار بكر، جزيره، موصل و سوريه حكومت كند و بركيارق بر نواحى مركزي ايران، جبال، طبرستان، خوزستان، اصفهان، فارس، بغداد، مكه و مدينه فرمان براند. همچنين، قرار شد كه سنجر حاكم خراسان باشد، اما به نام محمد خطبه بخواند. بدين ترتيب، امپراتوري سلجوقى تجزيه شد (بنداري، 261؛ ابن اثير، 10/369-371؛ ابنجوزي، 17/85؛ سبط ابن جوزي، 8(1)/8؛ بازورث، .(111
بركيارق در 2 ربيع الا¸خر 498 در اثر بيماري در بروجرد درگذشت. جنازة او را به اصفهان بردند و به خاك سپردند. وي پيش از مرگ، فرزند خردسالش ملكشاه را به جانشينى برگزيد. اما در واقع، پس از مرگ بركيارق، محمد فرمانرواي تمام امپراتوري سلجوقى شد و بدين ترتيب، بار ديگر وحدت قلمرو سلاجقه تا مدتى محقق گرديد (بنداري، 89 -90، 261؛ ابن اثير، 10/380؛ حسينى، 78؛ مجمل، 465، قس: 410؛ ابن جوزي، 17/93؛ سبط ابن جوزي، 8(1)/12-13).
وزارت بركيارق در دست عزالملك، مؤيد الملك، فخرالملك (3تن از پسران خواجه نظام الملك) و نيز مجدالملك قمى، عبدالجليل دهستانى و خطيرالملك ميبدي بود (ظهيرالدين، 35، 39؛ راوندي، 138-139؛ مجمل، 409- 410؛ ناصرالدين، 52؛ عقيلى، 216- 218، 226؛ اقبال، 104- 105؛ لمتن، 303 -302 )؛ اما هيچ يك شايستگى و توانايى كافى براي ادارة اوضاع آشفتة آن روزگار را نداشتند. اختلافات بركيارق و برادرانش، به توسعة نفوذ و قدرت باطنيان نيز كمك كرد. تسامح بركيارق نسبت به ايشان، باعث شد كه باطنيان نه تنها بر بعضى از دژهاي نظامى دست يافتند، بلكه به تدريج نفوذ خود را در ميان سپاه بركيارق نيز افزايش دادند و به تبليغ عقايد خويش پرداختند و اين نفوذ بدانجا رسيد كه بعضى، بركيارق را هم متمايل به ايشان مىدانستند و لشكريان او را باطنى مى خواندند. از اين رو، سرانجام، بركيارق در شعبان 494، فرمان قتل عام باطنيه را صادر كرد و آنها را از سپاه خويش بيرون راند (راوندي، 155؛ جوينى، 3/207- 208؛ رشيدالدين، 80، 116-117، 120؛ ابن اثير، 10/313، 322-323؛ ابنجوزي، 17/62 -63).
گرفتاريهاي داخلى بركيارق و دوري قلمرو وي از صحنة جنگهاي صليبى، باعث شد كه او حتى به درخواست خليفه، پس از تسخير بيتالمقدس به دست صليبيان نيز واكنشى نشان ندهد. گرچه پيش از آن، در ربيع الا¸خر 491/مارس 1098، بركيارق با نوشتن نامهاي به امرا وفرماندهان،آنانرابه جنگ باكفار تشويق كرد(ابنخلدون،4(1)/142؛ ابن جوزي، 17/43؛ را نسيمان، ؛ II/13 بازورث، .(103
تقريباً تمام دورة حكومت بركيارق، در جنگها و كشمكشهاي بىحاصل داخلى گذشت. بسياري از مورخان، اوصاف و اخلاق او را ستودهاند (مثلاً نك: ظهيرالدين، همانجاها؛ راوندي، 79، 138-139؛ ابن اثير، 10/381؛ قس: حسينى، همانجا؛ ابن خلكان، 1/268، كه عيب او را مىگساري دانستهاند) و بعضى شاعران نيز او را مدح گفتهاند (مثلاً نك: معزي، 118، 164- 166، جم ).
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن جوزي، عبدالرحمان، المنتظم، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، 1412ق/1992م؛ ابن خلدون، العبر؛ ابنخلكان، وفيات؛ استرابادي، محمد مهدي، سنگلاخ، به كوشش روشن خياوي، تهران، 1374ش؛ اقبال آشتيانى، عباس، وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقى، تهران، 1338ش؛ بخاري، سليمان، لغت چغتاي و تركى عثمانى، استانبول، 1298ق؛ بنداري اصفهانى، فتح، زبدة النصرة، به كوشش هوتسما، ليدن، 1889م؛ جوينى، عطاملك، تاريخ جهانگشاي، به كوشش محمد قزوينى، ليدن، 1355ق/1936م؛ حسينى، على، اخبار الدولة السلجوقية، به كوشش محمد اقبال، لاهور، 1933م؛ حسينى يزدي، محمد، العراضة فى الحكاية السلجوقية، به كوشش كارل زوسهايم، ليدن، 1327ق/1909م؛ حمدالله مستوفى، تاريخ گزيده، به كوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 1362ش؛ راوندي، محمد، راحة الصدور، به كوشش محمد اقبال، تهران، 1364ش؛ رشيدالدين فضلالله، جامع التواريخ، به كوشش محمد تقى دانش پژوه و محمد مدرسى، تهران، 1356ش؛ سبط ابنجوزي، يوسف، مرآة الزمان، حيدرآباد دكن، 1370ق/1951م؛ صفدي، خليل، الوافى بالوفيات، به كوشش ژاكلين سوبله و على عماره، ويسبادن، 1402ق/1982م؛ ظهيرالدين نيشابوري، سلجوق نامه، تهران، 1332ش؛ عقيلى، حاجى بن نظام، آثار الوزراء، به كوشش جلالالدين محدث ارموي، تهران، 1364ش؛ مجمل التواريخ و القصص، به كوشش محمد تقى بهار، تهران، 1318ش؛ معزي، محمد، ديوان، به كوشش عباس اقبال آشتيانى، تهران، 1318ش؛ ناصرالدين منشى كرمانى، نسائم الاسحار، به كوشش جلال الدين محدث ارموي، تهران، 1364ش؛ نيز:
Bosworth, C.E., X The Political and Dynastic History of the Iranian World n , The Cambridge History of Iran, vol. V, ed. J. A. Boyle, Cambridge, 1968; Clauson, G., An Etymdogical Dictionary of Pre-Thirteenth-Century Turkish, Oxford, 1972; Lambton, A.K.S., Continuity and Change in Medieval Persia, New York, 1988; Runciman, S., A History of the Crusades, Harmondsworth, 1965.
روزبه زرين كوب
-
|